بازخوانی پس از دوازده سال مناظره آیت الله مصباح و حجت الاسلام حجتی کرمانی
حالا پس از گذشت دوازده سال از این مناظره، این دو نام بار دیگر با نامه حجتی کرمانی به رقیب مناظره اش خبرساز شدند؛ در چنین شرایطی مناظره دوزاده سال پیش این دو نام مشهور خواندنی است.
در دهه هفتاد، فضای سیاسی و فرهنگی ایران، خصوصاً پس از سال هفتاد و شش شمسی وارد سپهر جدیدی شد و بسیاری از مفاهیم سیاسی و فرهنگی از طریق رسانه ها و اظهار نظر افراد وارد فضای گفتمانی کشور شد. در چنین شرایطی برگزاری یک مناظره درباره موضوعات روز آن هم مناظره ای که یک طرفش "آیت الله مصباح یزدی" باشد و طرف دیگرش"حجت الاسلام حجتی کرمانی" بسیاری از توجهات را جلب می کرد؛ حالا پس از گذشته دوازده سال از این مناظره، این دو نام بار دیگر با نامه حجتی کرمانی به رقیب مناظره اش خبر ساز شدند؛ در چنین شرایطی مناظره دوزاده سال پیش این دو نام مشهور خواندنی است. قسمت اول این مناظره در ادامه خواهد آمد.حجة الاسلام حجتى: من تصورم این است که بیش تر در جلسه بعد محور بحث خشونت باشد; چون محور این مناظره بیش تر دنبال خطبه ها بوده و تساهل را به عنوان مقدمه گذاشتیم. به بحث خطبه برسیم.
مجرى: با عرض سلام به همه
بینندگان عزیز و ارجمند سیماى جمهورى اسلامى ایران در جاى جاى میهن اسلامى و
هم چنین عرض سلام خدمت عزیزانى که در خارج از کشور بیننده دومین قسمت از
مناظره آقایان آیت الله مصباح یزدى و حجة الاسلام والمسلمین حجتى کرمانى
هستند. بینندگانى که در جلسه نخست این گفتگو و مناظره با ما بودند، شاهد
بودند که به پیشنهاد آقایان بحث تساهل را آغاز کردیم. با توجه به این که
مفهوم تساهل مى تواند معانى متعدد و گاه متناقض داشته باشد، بنا شد این
مفهوم را کالبدشکافى کنیم و تلقى هر کدام از طرفین گفتگو در مورد واژه
تسامح و تساهل روشن شود تا بدانیم نقاط اشتراک و افتراق در خصوص این مبحث
چیست؟ در جلسه گذشته مطرح شد که به هر حال، این واژه در فرهنگ غرب یک معنا
مى تواند داشته باشد و در فرهنگ خودى و اسلامى و ایرانى ما معنایى دیگر
دارد که على الاصول این معنا مورد نظر آقایان است; اما تساهل در فرهنگ بومى
و اسلامى ما به چه معناست، هنوز پاسخ روشنى را دریافت نکرده ایم. در این
جلسه بحث را پى مى گیریم و سعى مى کنیم معنى روشنى از آقایان جویا بشویم.
بنده
یک بار دیگر از حضار تشکر مى کنم. تقاضا مى کنم بحث را آغاز کنیم. جناب
آقاى حجتى اگر موافق هستید، بفرمایید که برداشت حضرت عالى از مفهوم تساهل
مورد قبول شما چیست؟
حجة الاسلام حجتى:
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم طهر قلبى من النفاق و عملى من الریاء و
لسانى من الکذب و عینى من الخیانة فانک تعلم خائنة الاعین و ما تخفى
الصدور. با سلام و درود به شنوندگان و بینندگان ارجمند، قبل از آغاز به
پرسش جناب آقاى دکتر ایوبى و در مورد تتمّه یا قسمت پایانى بحث گذشته این
جمله را یادآورى کنم که اگر من در ضمن این بحث به مسایل سیاسى اشاره مى
کنم، بدین جهت است که ماهیت این مناظره تا جایى که به حقیر مربوط است،
ماهیت سیاسى ـ اجتماعى دارد و مباحث قرآنى، روایى و فقهى به عنوان پایه و
مایه بحث آورده مى شود و بحث هاى فقهى، تفسیرى و قرآنى هم خواهیم داشت و به
همان دلیل که عنوان مباحث جناب آقاى مصباح، فلسفه سیاسى اسلام است، بحث ما
نمى تواند غیرسیاسى باشد. درباره نمازجمعه همیشه گفته شده «نماز عبادى ـ
سیاسى»; مگر این که جناب آقاى مصباح بفرمایند «سیاسى» در آن جا یک معناى
دیگرى دارد و فلسفه سیاسى اسلام غیر از مسایل سیاسى روز است. این همان مشکل
الفاظ است که در تساهل و تسامح گفتیم و از مشکلاتى است که واقعاً شاید
بسیارى از جنگ هاى خونین به خاطر همین مشکل الفاظ باشد، یا آن داستان انگور
و عنب مولانا، یا این جا که مولانا مى گوید:
در مقامى درد و در جایى شفا در مقامى خاک و جایى کیمیا
در مقامى عیب و در جایى هنر در مقامى سنگ و در جایى گهر
در مقامى ظلم و جایى محض عدل در مقامى جهل و جایى عین عقل
این چنین باشد تفاوت در امور مرد کامل این شناسد در ظهور.
باید
این را توجه داشته باشیم و مطلبى را دیدم آقاى دکتر احمدى از قول کنفوسیوس
نقل کرده بودند که: اصلاح الفاظ بزرگ ترین خدمت به بشریت است; بنابراین
اگر بخواهیم بحث لفظى بکنیم که سیاست آن جا که گفته مى شود «فلسفه سیاسى
اسلام» یا «نماز عبادى ـ سیاسى» به غیر از این «سیاسى» است که بنده عرض مى
کنم که رییس دولت چه گفته و دولت چه گفته است. مسأله سیاسى روز ما چیست و
مباحث ما آمیخته به مسایل سیاسى است. این را وقتى نوبت آقاى مصباح شد،
حتماً توضیح بهترى دارند; به هر حال من تصور مى کنم که مباحث سیاسى روز در
ذات مبحث ماست; چه بخواهیم و چه نخواهیم; لذا شما ملاحظه مى کنید که مطالب
جناب آقاى مصباح در نماز جمعه بیش ترین برد سیاسى را داشته است; چه در گروه
موافق با صحبت ایشان و چه در گروه مخالف; البته همین طور که من در نوشته
هایم یادآور شدم، هر گونه توهین و هتک احترام و خارج شدن از ادب محاوره و
مناظره و گفتگوى روزنامه اى و ادب اسلامى و انسانى مردود است و فقط به این
دلیل تذکر دادم که نویسندگان و گویندگان این بحث ها را همین طور که ما با
هم بحث مى کنیم، برادرانه و مخلصانه، آن ها همین طور باشند، ولى به هر حال
ماهیت بحث، ماهیت سیاسى است; بنابراین نفرمایید که چرا مباحث سیاسى را داخل
این بحث مى کنید و بحث ما بحث علمى است.
اما آنچه در مورد تساهل و
تسامح، من تساهل و تسامح را تمامش را در دین مى بینم و غیر از آیات قرآن،
این روایت را مى خوانم که معنى تساهل از آن در مى آید. در سفینة البحار،
جلد سوم، ص 395، عن عبدالعزیز قراطیسى، قال ابوعبدالله (علیه السلام): «یا
عبدالعزیز ان الایمان عشرة درجات بمنزلة السلّم یصعد منه مرقاة بعد مرقاة
فلا یقول صاحب الاثنین لصاحب الواحد لست على شىء حتى ینتهى الى عاشرة فلا
تسقط من هو دونک فیسقطک من هو فوقک و اذا رأیت من هو اسفل منک بدرجة فارفعه
الیک برفق و ما.... کسرا مؤمناً فعلیه جبره.» حضرت درباره درجات ایمان مى
فرمایند: ایمان ده درجه است. یک عده اى در درجات اول و دوم و سوم هستند;
مثل نردبان، بنابراین نباید کسى که دو درجه از ایمان را دارد، به کسى که یک
درجه از ایمان را دارد بگوید: تو هیچ چیزى نیستى. تو مؤمن نیستى تا برسد
به درجه دهم. مى فرماید: کسى را که پایین تر است از درجه اعتبار ساقط نکن;
زیرا خودت از مرتبه پایین ترى هستى و بالایى تو را ساقط مى کند. این در
جامعه ما هست. هر گروهى گروه دیگر را خارج از خط امام و اسلام و انقلاب مى
داند. به نظر من تمام این ها که در این کشور هستند، مسلمانند. درجه یک یا
دو تا کسانى که ده درجه از ایمان را دارند، همه مسلمان هستند. حالا یکى
ممکن است ضعیف الایمان باشد و اگر دیدى کسى که پایین تر از تو است معلوماتش
کم است و مستضعف است و مطالبى شبهه ناک دارد: فَارْفَعه الیک بِرِفق، با
مدارا این را بالا بیاور». وَ لا تَحمِل عَلَیْهِ ما لا طاقة له، به کسى که
درجه ایمانى پایین تر دارد آن مقدارى که طاقت ندارد نباید فشار آورد.
نباید براى همه مردم یک طور تبلیغ کنیم و عقایدمان را تحمیل کنیم. هر کسى
یک درجه از ایمان را دارد. یکى درجات بالاترى دارد; مثلاً علماى حوزه علمیه
عباد هستند. در نهادهاى ما بچه هاى پاسدار و سپاه و بسیجى، خیلى حزب اللهى
و ملتزم به آداب دینى هستند. عده اى هم شاید باشند که در این درجه نباشند.
عموم حزب اللهى ها خیلى خالصند. یک عده دیگر هم این طور نیستند و گاهى
ممکن است حرف هایى بزنند که انسان خوشش نیاید; ولى باید مدارا کرد تا این
که بالا بیایند نه این که هر کلمه اى گفت ما فورى عکس العمل نشان دهیم و
چیزى به او تحمیل کنیم و او را بشکنیم.
همین مطالبى که آقاى مصباح در
سخنرانى خود گفتند، به نظر من عملاً باعث مى شود عده زیادى از جوان ها و
روشن فکران مى روند و مى گویند نمى خواهیم; البته اشکال من این است مباحثى
که آقاى مصباح مطرح مى کنند، جایش در حوزه علمیه است نه در نماز جمعه که
بعداً خواهم گفت و اشکال زمانى و مکانى به خطبه آقاى مصباح دارم. چیزهاى
شکلى و محتوایى دارم که همه را در جلسات بعد بحث خواهیم کرد. مرادم از
تساهل این است که با مردم مدارا کنید، «فَاِنَّ من کسر مُؤمناً فَعلیه
جَبْره، چون این را مى شکند باید خودش جبران کند. معنى تساهل این است.
مجرى:
پس حضرت عالى تساهل را معادل مدارا با مؤمنان مى فرمایید. جناب آقاى مصباح
مطالبى دارید؟ تساهل را به معناى مدارا مى دانید یا معناى دیگرى قایل
هستید؟
حجة الاسلام حجتى: با دشمنان مدارا.
آیت الله مصباح یزدى:
بسم الله الرحمن الرحیم قبلاً به نکته اى که جناب آقاى حجتى در جلسه قبل
بر آن تکیه کردند و به نظر بنده نکته مهمى بود اشاره مى کنم. آفت بحث هاى
نظرى و دینى ما این است که مسائل سیاسى و گرایش هاى سیاسى بر آنها سایه مى
اندازد و عملاً بین گرایش ها و انگیزه هاى سیاسى با بحث هاى علمى و نظرى
خلط مى شود. برداشت بنده این بود که مى خواهند نتیجه بگیرند براى این که
بحث، عمیق تر انجام بگیرد و دور از تأثیر عواطف و احساسات شخصى و گروهى
باشد خوب است مسائل سیاسى را کنار بگذاریم و در یک جو علمى بى طرف و
محققانه بحث کنیم. اگر برداشت من صحیح باشد، این را نکته بسیار مثبتى مى
دانم که مایلم بر آن تأکید کنم. همین جا اشاره مى کنم که اگر منظور ایشان
از این که ماهیت بحث ما سیاسى ـ اجتماعى است; یعنى حول مسایلى است که
ارتباط با نظریات سیاسى و فلسفه سیاست پیدا مى کند، بنده بحثم تبیین نظرى
فلسفه سیاسى اسلام بوده و طبعاً محور این بحث ها مسایلى است که در فلسفه
سیاست مطرح مى شود. جناب آقاى حجتى بهتر مى دانند که فلسفه سیاست مسایل کلى
است و ربطى به علم سیاست ندارد چه برسد به مسائل عملى سیاست; ولى خواه
ناخواه هر مسأله کلى بر مصادیقى تطبیق پیدا مى کند و با چند واسطه بر جریان
هاى خاص خارجى منطبق مى شود.
کلام در این است که آیا رسالت و وظیفه ما
در این جا بحث درباره مسائل سیاسى روز و موضع گیرى در برابر اشخاص و گروه
هاى سیاسى است یا بحث ما تئوریک است؟ بنده قبلاً در حضور آقایان عرض کرده
بودم و حالا هم تأکید مى کنم که بحث ما صددرصد تئوریک است و بنده نه واقعاً
تخصصى در مسایل سیاسى روز دارم و نه چندان علاقه اى به این مسایل دارم; و
به همین دلیل هم دوست ندارم اسم هیچ شخصى برده شود ـ نه از طرف خودم و به
جناب آقاى حجتى هم توصیه مى کنم اگر موافق باشند، اسم شخصیت ها یا گروه هاى
سیاسى را نبرند. بحث ما بحث سیاسى است; امّا به معناى فلسفه سیاسى اسلام و
با مسایل روز بسیار تفاوت دارد و اگر بنا به بحث در مسایل روز باشد، بنده
آمادگى نداشتم و علاقه و وظیفه خودم را فراتر از این ها مى دانم.
ما به
عنوان یک روحانى که بیش از پنجاه سال سروکارمان با قرآن و حدیث بوده، در
درجه اول وظیفه مان این است که مبانى فکرى و نظرى اسلام را تبیین کنیم و
اگر نسبت به بعضى از مسایل فکرى التقاطى موضع گیرى مى کنیم، به این جهت است
که احساس مى کنیم این مسایل دارد فکر جامعه و نسل جوان را منحرف مى کند;
نه این که در عمل جایى اشتباه شده است. اشتباهات سیاسى از همه گروه ها بوده
و هست، و مى شود پیش بینى کرد که در آینده هم پیش خواهد آمد. ما وظیفه
نداریم در مورد اشخاص و گروه ها صحبت کنیم. لااقل بنده در چنین جایى براى
خودم احساس چنین وظیفه اى نمى کنم; بنابراین بحث ما صرفاً یک بحث تئوریک
است و متد را باید در نظر بگیریم. چون بحث ناظر بر مسایل اسلام است، طبعاً
از منابع اسلامى استفاده خواهد شد; یعنى متد بحث تلفیقى از عقل و نقل خواهد
بود.
راجع به مفهوم «تساهل» همان طور که اشاره کردم «تساهل» مفهومى
نیست که جزء ادبیات اسلامى باشد و قرآن کریم و احادیث بر آن تکیه کرده
باشند; لااقل بنده هیچ سراغ ندارم که لفظ تساهل و تسامح به عنوان ارزش در
قرآن و حدیث یا جاى دیگر مطرح شده باشد. شاهد آن نیز همین حدیثى که جناب
آقاى حجتى از امام صادق (علیه السلام) ذکر فرمودند: «اِنَّ الایمانَ عشرةَ
درجات»، در مورد رفق و مدارا است و هیچ جا کلمه تساهل به کار نرفته بود;
اما مفهوم رفق و مدارا از مفاهیمى است که در اخلاق اسلامى مطرح است و ارزش
مثبتى دارد; البته آن هم محدوده اى دارد. بسیارى از مسایل اخلاقى ما در
مورد رفق و مداراست که از ارزش هاى اخلاقى اسلامى مى باشد; امّا هیچ یک
مساوى تساهل نیست. معناى لغوى تساهل، سهل انگارى و سست گرفتن است و در «رفق
و مدارا» عین این معانى نیست; البته مصادیقى از رفق و مدارا وجود دارد که
لازمه اش انعطاف در عمل است; امّا مفهوم تساهل عام تر است; مخصوصاً اگر آن
را معادل تلورانس بگیریم; همان طور که امروزه در کشور ما به کار مى رود و
اگر آن را در معناى دیگر استعمال کنیم، مى باید قید بیاوریم; بنابراین
تساهل به معناى لغوى یعنى سهل گرفتن و سهل انگارى نه سهل بودن. این سهل
انگارى دایره اش خیلى وسیع است. سهل انگارى ممکن است در ارزش هاى اصلى و
باورهاى اصولى و اعتقادى باشد. همین طور ممکن است در بحث و مسایل شخصى باشد
و نیز ممکن است در مسایل فرعى باشد. رفق و مدارا در رابطه بین دو انسان،
در شرایط عادى زندگى، معنایى خاص به خود دارد; مثلاً این که دو برادر، دو
همسر یا دو دوست که در کنار هم زندگى مى کنند، در مقام تحقق بخشیدن به
نظرات شخصى و سلیقه اى خود به دیگرى فشار نیاورند و با هم سازش داشته
باشند.
نوع دیگرى از رفق و مدارا در تعلیم و تربیت است. معلمى که مى
خواهد واقعاً فراگیر را رشد بدهد، باید سعى کند قدم به قدم و پله پله دانش
آموز را پیش ببرد. اگر خواسته باشد تکالیف سنگین بدهد، فراگیر پیشرفت نمى
کند و به اصطلاح ذهن او مى سوزد. این رفق و مدارا در مقام تعلیم و تربیت
است.
یکى رفق و مدارا با کسانى است که با ما اختلاف عقیده و نظر دارند و
امید است که بتوانیم آنها را هدایت کنیم. مصداقش تألیف قلوب است. ما اصلاً
سهمى در زکات داریم به نام «المؤلفة قلوبهم»، سهمى از زکات به کسانى داده
مى شود که با ما اختلاف عقیدتى و دینى دارند و امید است نسبت به اسلام خوش
بین شوند و این احساس را داشته باشند که ما به آن ها محبت داریم و خیرخواه
آن ها هستیم. این هم یک نوع رفق و مدارا است. گونه دیگر رفق و مدارا در بحث
است. کسانى که مى خواهند در مورد موضوعى بحث کنند «جدال به غیر احسن»
نکنند که دستور قرآن جدال بالاحسن است، «جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ اَحسَن،»
و هر چه در مقام تأثیرگذارى در دیگران سعى کنیم شیوه هاى بهترى را انتخاب
کنیم که طرف را به خیر و سعادت رهنمون شویم، این رفق و مداراست و همه این
ها مطلوب است; امّا جایى که پاى اصول و ارزش هاى اصیل به میان مى آید،
مخصوصاً ارزش هایى که بعثت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) و تعالیم
اسلام مبتنى بر آن هاست، اگر این جا بخواهیم تساهل و تسامح به خرج دهیم،
دیگر این تساهل به معناى رفق و مدارا نیست و این اصطلاح در ادبیات ما اسمش
«ادهان» و «مداهنه» است. این که نسبت به مسایل اساسى سست بگیرند، این را
ادهان و مداهنه مى نامند. در قرآن داریم: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ
فَیُدْهِنُونَ»: آنها دوست داشتند که با آن ها ادهان کنى.
«ادهان» از
مادّه «دهن» است، یعنى روغن مالى یا به عبارت خودمان «ماست مالى» کردن.
ادهان در اصول، کار نادرستى است. در تاریخ نقل شده که اهل طایف به پیغمبر
اکرم (صلى الله علیه وآله)پیشنهاد کردند اگر تو، روى خاک افتادن و سجده
کردن را از ما بردارى، حاضریم با تو پیمان دوستى ببندیم و در جنگ ها با تو
همکارى کنیم و با تو باشیم. در این جا بود که آیه نازل شد و پیغمبر را
تحذیر کرد که مبادا زیر بار این حرف ها بروى! اساس اسلام بندگى خداست و اگر
بخواهیم در مورد بندگى خدا کوتاه بیاییم، با چه چیزى مصالحه کنیم؟ این جا
جاى مصالحه کردن نیست.
مداهنه امرى است که بسیار مذمت شده و در مقابل آن
صراحت و قاطعیت است. اتفاقاً در مورد مداهنه روایتى داریم که با بحث بعدى
ارتباط پیدا مى کند. پس از پایان یکى از جنگ ها امیرالمؤمنین (علیه السلام)
در تقسیم غنایم خیلى سختگیرى کردند و دستورهایى که باید رعایت شود، دقیقاً
مراعات کردند. بعد از تقسیم، مجاهدان پیش پیغمبر اکرم (صلى الله علیه
وآله)رفتند و گفتند: على خیلى سختگیرى مى کند. حضرت فرمود: «اِرْفَعوا
اَلسِنَتکُمْ عَنْ عَلىِّ بْنِ اَبیطالِب فَاِنَّهُ خَشِنٌ فِى ذاتِ اللهِ
غَیر مُداهِن فى دینِه.» هیچ جا یادم نیست که تعبیر خشن در مورد انسان به
کار برده شده باشد. این جا تنها موردى است که تعبیر خشن در مورد انسان به
کار برده شده و آن هم پیغمبر اکرم در مورد امیرالمؤمنین به کار بردند:
«اِنَّهُ خَشِنٌ فى ذاتِ اللهِ غَیر مُداهِن فى دینِه،» او در مقام انجام
وظیفه دینى مداهنه نمى کند; بنابراین معناى لغوى تساهل از یک طرف شامل رفق و
از طرف دیگر شامل مداهنه مى شود. مرزِ میان رفقِ صحیح و مداهنه غیرصحیح
کجاست؟ این احتیاج به فقاهت دارد که کجا مى شود انعطاف به خرج داد و گذشت
کرد ـ ولو موقت و به صورت تاکتیک ـ و کجا نمى شود؟ احتیاج به فقاهت دارد;
بنابراین بخشى از مصادیق تساهل، مطلوب و بخشى نامطلوب است.
مجرى:
جناب آقاى حجتى من فکر مى کنم ما داریم به یک بخش روشنى از تساهل مى رسیم;
یعنى عنوان تساهل را مرادف مدارا و رفق بگیریم یا براى تساهل معناى عام
ترى قایل شویم; یعنى سهل انگارى و سازش حتى در اصول. در این مورد اگر
توضیحى دارید بفرمایید؟
حجة الاسلام حجتى: مولانا
مى گوید، «اشتراک لفظ دایم رهزن است»; یعنى تا آخر دچار این اشتراک لفظ
هستیم و بالاخره ممکن است این بحث وقتى که تشریح شود و معانى آن مشخص شود
به توافق برسیم; یعنى مداهنه و سهل انگارى و سست آمدن در مورد اصول را بنده
رد مى کنم; ولى مى گویم این تساهل نیست و ایشان مى گوید: تساهل همان است;
یعنى مشاجره لفظى در اصطلاح است و به جایى نمى رسد; ولى به تصور من مسأله
فراتر از این است. الان دو روش به نظر من وجود دارد و این که فرمودند بحث
ما صرفاً تئوریک است، فکر مى کنم چون بحث ما کاربرد عام دارد، باید براى
جامعه ما راه گشا باشد، و ان شاءالله براى همان اشخاصى که آقاى مصباح مى
گویند ما وظیفه نداریم اسمشان را ببریم اثر سازنده داشته باشد. در یک مورد
حرف آقاى مصباح صحیح است. نه من عضو هیچ گروه سیاسى هستم نه ایشان، موضع ما
فراجناحى است. موضع ما موضع ارشاد سیاسى و ارشاد عامه و تبیین مطالبى است
که به رشد جامعه کمک مى کند. رشد سیاسى یا رشد اجتماعى فرق نمى کند. ما
وقتى مى گوییم رشد سیاسى نباید از این اصطلاح بترسیم. مگر نگفتیم سیاست عین
دین ماست؟ فلسفه سیاست یا علم سیاست یا سیاست کاربردى باشد، همه عین دین
است. منظور مرحوم مدرس که مى گفت سیاست ما عین دیانت ماست فقط بحث تئوریک
نبود. خودش نماینده مجلس بود و با رضاخان درمى افتاد و مى گفت: عین دین
است. امام خمینى نیز وقتى مسأله ولایت فقیه را مطرح کردند، فقط تئورى
پردازى نکردند. آمدند به معرکه و رژیم را سرنگون کردند و شوراى انقلاب و
دولت تشکیل دادند و گفتند قانون اساسى بنویسید; یعنى یک رجل سیاسى تمام
عیار به عنوان یک رهبر سیاسى عالم گیر; بنابراین بحثى که آقاى مصباح به سه
مرحله فلسفه سیاسى اسلام، علم سیاست و سیاست کاربردى تفکیک مى کنند، این ها
به هم آمیخته است; مثل اصول دین و فروع دین و عمل به آن است. فرضاً اصول
معادل فلسفه سیاسى، فقه داریم معادل علم سیاست، و نماز خواندن را معادل بحث
اصولى فرض کنیم که به درد کار عملى مى خورد; والا بنشینیم و بحثى کنیم که
به درد نان شب مردم نخورد به درد نمى خورد. همه کسانى که بحث ما را مى
بینند، واقعاً مى خواهند نتیجه عملى بگیرند. در روزنامه و خانه و حوزه و
دانشگاه و استاد و معلم همه مى خواهند نتیجه عملى بگیرند.
در مورد اصول
هم من تصورم این است که در واقع تبلیغ آیین و دین است. پیغمبر با مدارا
رفتار کرده است; یعنى از اول اگر کسانى مى آمدند در مورد خدا بحث مى کردند و
بد مى گفتند نمونه اش همان آیه است «وَ لا تَسُبُّوا الذینَ یدعون مِنْ
دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا الله عَدواً بِغَیر علم» یعنى هیچ وقت با مشرکان
هم با تندى در مقام تبلیغ برخورد نکنید; با این که در اصول با ما مخالف
هستند. براى نمونه عرض مى کنم ما الان در جمهورى اسلامى نماینده مسیحى در
مجلس داریم. نماینده کلیمى و زرتشتى داریم و این ها رأیشان مساوى با رأى
مسلمانان است; یعنى زرتشتى و مسیحى و کلیمى در کشور اسلامى رأیش در سرنوشت
کشور مؤثر است; یعنى یک رأى ممکن است وزیرى را برکنار کند یا سرکار بیاورد.
مگر با آن ها اختلاف اصولى نداریم؟ کلیمى و زرتشتى پیغمبر ما را قبول
ندارد از این اصولى تر؟ اساس جمهورى اسلامى بر مداراست; یعنى آمدیم در متن
قانون گذارى این ها را سهیم کردیم و حق دادیم که رأى دهند و رأى آن ها با
رییس مجلس یکى است. در رفراندوم و مراجعه به آراى عمومى یا در انتخابات
مجلس، حتى رأى رهبر انقلاب، با رأى مسیحى و کلیمى و زرتشتى مساوى است و این
از افتخارات جمهورى اسلامى است. وقتى ما را متهم مى کنند که با اقلیت ها
بد رفتار مى کنید، این را پیش مى کشیم و مى گوییم حق مساوى حتى براى زرتشتى
و کلیمى قرار دادیم; منتها چون تعدادشان کم است، به همان اندازه حق دارند.
بیش تر هم از لحاظ دموکراسى نمى توانیم حق بدهیم; بنابراین تصور مى کنم
حتى در مورد اصول هم مأمور به مدارا هستیم; البته در یک مورد مطلب آقاى
مصباح به نظر من کاملاً درست است و «خشن فى ذات الله» در مورد حضرت على
(علیه السلام) فضیلت است. براى کسانى که داراى ایدئولوژى هستند و وطن و
دینشان ایدئولوژى است، وقتى عراق به یک ایرانى مسلمان حمله مى کند، تمام
وجودش خشن مى شود عراق که به وطن ما مى آید او اسلحه دست مى گیرد و شهید مى
شود; پس خشونت در جایش واقعاً فضیلت است; منتها خشونت در مقابل خشونت. اگر
کسى در اصول با ما اختلاف داشت، باید به تدریج او را راهنمایى کنیم. اگر
دیدیم واقعاً درصدد براندازى و توهین به نظام و از بین بردن دین ماست بله;
ولى ما مسایل را قاطى مى کنیم. ما در جامعه اى هستیم که هر کس هر حرفى مى
زند و هر اظهار نظرى مى کند با این که ممکن است نظریه فقهى، سیاسى و
اجتماعى داشته باشد، با او مقابله مى کنیم. عدم مدارا و خشونت در رفتار جزء
فرهنگ ما شده است. من مى گویم این فرهنگ غیر اسلامى است و آن که اسلامى
است تساهل و مدارا است. من فکر مى کنم الان قانون اساسى ما تساهل و تسامح
دارد براى این که به سایر ادیان حق داده است.
مجرى:
من فکر مى کنم با این توضیح روشن مى شود که مراد آقایان حاضر در این نشست،
بیش تر، تساهل مشروع و مدارات است و معتقدند که تساهلى وجود دارد که خیلى
مطلوب نیست و شاید با شریعت اسلامى ما خیلى سازگار نباشد. اگر به ادبیات
درون دینى خودمان نگاه کنیم، سه موضع را مى توانیم از هم تفکیک کنیم: یک
موضع این است که تساهل به معناى عام و اعم از یک پدیده غربى است که جناب
آقاى مصباح این را فرمودند و این ارزش نیست. ممکن است در جامعه غربى که
تساهل حتى در اصول است جواب بدهد; اما در جامعه دینىِ ما دلیل ندارد که
چنان تساهلى داشته باشیم; ولى معناى دیگرى از تساهل نیز وجود دارد که ارزش
محسوب مى شود; حتى در بین روشن فکران دینى ما این حرف وجود دارد و گفتند
براى این که به این تساهل برسیم، شاید لازم باشد در اصول اجتهاد کنیم; یعنى
با این پارادایمى که الان از دین وجود دارد، این تساهل قابل تحقق نیست.
برخى دیگر گفتند: خیر مى توانیم به این تساهل برسیم; امّا بدون اجتهاد در
اصول و با اجتهاد در فروع; بنابراین احساس مى شود در میان روشن فکران ما
تساهل به معناى عام گرفته شده و این معضل پیش آمده که این تساهل خیلى با
فرهنگ دینى سازگار نیست; چون باید دچار اجتهاد در اصول یا اجتهاد در فروع
بشویم; لذا خواهش مى کنم دقیق بفرمایید مواضع شما در این مورد چیست؟
آیت الله مصباح یزدى:
موضع من روشن بود. برداشت بنده این بود که مى خواهیم مفهوم تساهل را روشن
کنیم و بعد بفهمیم دیدگاه اسلام نسبت به این موضع چیست. بنده عرض کردم که
تساهل یک معناى عامى دارد و مصادیق آن دو بخش است یک بخش، مصداق رفق و
مداراست که مطلوب است و بخش دیگر، مصداق مداهنه و مسامحه و سازش بر اصول
است که نامطلوب مى باشد و بعد برداشتم از فرمایشات جناب آقاى حجتى این بود
که ایشان با این موافق هستند و ممکن است در تعیین مصادیق اختلاف داشته
باشند که آیا این جا جاى مداهنه است که نامطلوب باشد یا جاى رفق و مداراست
که مطلوب باشد. اختلاف نظر سر مصادیق چیزى نیست که با چند کلمه بحث شود یا
بتوانیم همه مصادیق را این جا ذکر کنیم. لااقل بنده درصدد چنین چیزى نیستم.
این که فرمودند سیاست ما عین دیانت ماست و ما نمى توانیم سیاست کاربردى را
جدا بگیریم، بنده هم موافق هستم که در اسلام سیاست داریم و تفکیک دین از
سیاست کار غلطى است و ما زحمت مى کشیم که دین از سیاست جدا نشود و این
سیاست همان سیاست کاربردى است که هر کس موضع داشته باشد; اما موضع گرفتن در
مسایل عملى و کاربردى مبتنى بر نظریه هاى فکرى است، یا بر خط مشى کلى در
سیاست، و آن خط مشى ها مبتنى بر نظریه و دکترین هاست که به نظریه سیاست
برمى گردد. این سه بخش، سه حوزه معرفتى است و هر کدام بحث و شیوه و متد خاص
خود را دارد. بحث از فلسفه سیاست بحث عملى و بحث تجربى به این معنا نیست;
بحثى عقلانى است و ما از دیدگاه اسلام که صحبت مى کنیم، علاوه بر دلایل
عقلانى از دلایل نقلى هم استفاده مى کنیم; ولى با توجه به این که نظریه
سیاسى نظریه اى فلسفى است، این شیوه بحث با بحث هاى دیگر تفاوت دارد. در
سیاست کاربردى باید به شواهد عینى تمسک کرد. بحث در مورد جریانات و تأثیر
جریانات و اشتباهاتى که پیش آمده و چیزهایى از این قبیل، در جاى خود مطلوب
است و مى باید انجام بگیرد.
تقسیم کار در کشورهاى پیشرفته و متمدن، اساس
تمدن تلقى مى شود. مقدور نیست که همه کس در همه حوزه ها وارد شود. به نظرم
جناب عالى در یکى از نوشته هاى خود نوشته بودید که اگر او مجتهد در فقه
است دیگر مجتهد در سیاست نیست; من اگر چیزى داشته باشم، در مسایل فلسفه
سیاسى دارم; اما اعتراف مى کنم در مسایل سیاسى روز مجتهد نیستم، به فرض هم
که مى بودم، الان جاى بحث آن نیست و آن بحث فضاى دیگرى مى خواهد. فعلاً در
آن مقام نیستیم که بگوییم فلان جناح عملکرد خوبى داشت یا بد، و آن چه مهم
است، همان است که خود جناب عالى اشاره فرمودید و به حق هم فرمودید که مسایل
عملى خواه ناخواه با احساس و عواطف توأم مى شود و وقتى احساسات سایه بر
عقل انداخت، عقل نابینا مى شود. اگر بخواهیم مباحث عقلى را درست تحلیل
کنیم، باید خودمان را از احساس و عواطف دور کنیم. وقتى کسى اسمش به میان
آمد، خواه ناخواه احساسات من یا شما و یا بینندگان به طرفى تحریک مى شود، و
روح صحیح و سالم علمى از بین مى رود. تأکید بنده بر این است که اسم اشخاص
را نبریم و جو را سیاسى نکنیم. ممکن است بنده به آن ها خیلى هم ارادت داشته
باشم; ولى نمى شود در بحث فلسفى از اشخاص بحث کنیم. وقتى اسم شخص برده شد،
بنده دیدگاهى دارم، شما هم دیدگاهى مثبت یا منفى دارید و خواننده و بیننده
هم همین طور، و اصل بحث لوث مى شود. براى این که بحث از تأثیر احساسات و
عواطف سالم بماند، بنده تأکیدم این است که خود را از مباحث سیاسى روز دور
بداریم.
مطالب دیگرى فرمودید که در جاى خود قابل بررسى است. تاکید
فرمودید که در قانون اساسى ما چنین و چنان است، یا یک نفر در رأى دادن اعم
از مسلمان یا غیرمسلمان مساوى است. بحث در این که اصولاً قانون اساسى چه
نقشى دارد و در دیدگاه اسلامى تا چه اندازه مى توانیم بر آن اتکا کنیم، بحث
بسیار مفصل و عمیقى است و مربوط به فلسفه حقوق اساسى مى شود و ما باید در
فضاى دیگرى راجع به آن صحبت کنیم، و اگر مایل باشید در این زمینه هم بحث مى
کنیم; اما بحث ما الان قانون اساسى نیست. نکته اى عرض مى کنم که براى
بینندگان ما هم بى اثر نیست. همه ما قبول داریم که قانون اساسى هم قابل
تغییر است. همین قانون اساسى جمهورى اسلامى که چندین مرتبه روى آن تأکید
شد. اول در مجلس خبرگان به رأى گذاشته شد و بعد خود قانون اساسى را به رأى
گذاشتند و امام (رحمه الله) راجع به آن تأکید فرمودند; امّا خود امام در
زمان حیاتشان دستور دادند که باید تغییراتى داشته باشد; پس موضع قانون
اساسى آن چنان نیست که وحى منزل تلقى شود; امّا تا جایى که پاى قانون عرفى
در کار است، ما به آن استناد مى کنیم و افتخار مى کنیم که قانون اساسى ما
از تمام کشورهاى دنیا پیشرفته تر است و بر این تأکید مى کنیم; اما نباید آن
را در کنار قرآن قرار بدهیم. این بحث دیگرى دارد که خود قانون اساسى پیش
بینى کرده که اگر یک مورد قانون اساسى با قرآن ـ نه با نص قرآن بلکه حتى با
عموم و اطلاق آن ـ مخالفت داشت، اعتبارى ندارد. این اصل چهارم قانون اساسى
ماست و احترام اصلى که به قانون اساسى مى گذاریم براى این است; بنابراین،
اصل براى ما سند است. قطعیات هم که مستند به قرآن است. حال اگر به صحبت
درباره خشونت و تسامح در اسلام بازگردیم، در هر حوزه معرفتى وارد باشد،
مربوط به قانون اساسى نیست، پس تأکید روى این و شاهد آوردن، قضیه را حل نمى
کند; مخصوصاً که بحث ما تعریف بود و مى خواستیم ببینیم تعریف تساهل چیست؟ و
در کجا و به چه معنایى صحیح است؟ به یاد ندارم که خود تساهل در جایى از
قانون اساسى آمده باشد; مصادیقى از آن هست که گفتیم بعضى از مصادیق تساهل
صحیح است و بعضى صحیح نیست. ممکن است در بعضى از موارد در تشخیص مصداق با
شما اختلاف نظر داشته باشیم; دانشمندان تمام علوم چنین مشکلى در تشخیص
مصداق دارند. مهم، این است که ما در اصول به توافق برسیم که البته چندان
مشکل نیست. ابهامى است که در مفاهیم وجود دارد; ولى باز تأکید مى کنم هدف
ما از بحث، شفاف کردن مفاهیمى است که امروز در فلسفه سیاسى ـ اجتماعى ما
گفته و مطرح مى شود; از قبیل تسامح و تساهل و خشونت و بعدها اگر پیش آمد
مفاهیم دیگرى مانند آزادى که این ها با چه معنایى و با چه حد و مرز و قید و
قیودى در اسلام پذیرفته شده است. به طور مطلق یا مقید؟ اگر مقید است، چه
دلیلى دارد و اگر مطلق است چه دلیلى دارد؟ به نظر من اگر بنده راجع به
قانون اساسى و چیزهاى دیگرى صحبت مى کردم، احتمال مى دادم که آقاى حجتى
بفرمایند خارج از موضوع است.
مجرى:
جناب آقاى مصباح، تساهل و مداراى مشروع و غیرمشروع و یا غیرمجاز را توضیح
دادند. حضرت عالى هم گفتید اسلام دین مداراست و تساهل را همان مدارا
گرفتید. آیا شما هم براى این مدارا مرزى قایل هستید؟ یعنى معتقد هستید که
مدارا همه جا جایز است یا خیر؟
حجة الاسلام حجتى:
من تصور مى کنم هیچ عاقلى ـ چه مسلمان، چه غیرمسلمان ـ هیچ چیزى را مطلق
نمى گوید. جناب آقاى مصباح در خطبه هایشان چند مرتبه این نکته را تأکید
کردند که عقلاى عالم حکومت را براى محدود کردن آزادى وضع کرده اند (تعبیر
ایشان بود که مطلب درستى است). از نظر تمام عقلاى عالم چه غربى چه شرقى،
همه در حوزه خودشان، طبق عرف خودشان، آزادى را محدود مى دانند. هیچ وقت
بعضى کارهاى ناگفتنى در ملا عام جایز نیست یا هر کسى نمى تواند وارد خانه
مردم شود و به مال و ناموس مردم تجاوز کند. در تمام کشورها، همه آن ها
محترم است. شکى نیست که مدارا هم حدى دارد. اصلاً عالم مادّه عالم حد است و
ما غیرمحدود نداریم; بنابراین تصور نمى کنم آقاى مصباح این مطلب را منکر
باشند. هیچ وقت نگفتیم مدارا بدون حد است یا هر کس که تسامح و تساهل مى
گوید، منظورش تساهل و تسامح غیراسلامى و بدون حد است. هم چنین اگر اسم کسى
را بردم یا اسم مقام دولتى را بردم، اولاً همه ما برادران مسلمان هستیم و
کسى غریبه وجود ندارد، «اِنَّمَا المُؤمِنُونَ اِخْوَة.» نباید احساس کنیم
که اسم مقامى را ببریم ـ رهبر انقلاب یا رییس جمهور یا فلان وزیر باشد ـ ما
پرهیز داشته باشیم که اگر اسم این ها را ببریم، جلسه رنگ سیاسى به معنى
جناحى یا موضع گیرى سیاسى به خود مى گیرد. این اتفاقاً جو ناسالمى است و
باید به اندازه اى شفاف صحبت کنیم که بتوانیم با نماینده تفکرى که در خارج
داریم صریح و کاربردى تربحث کنیم. اتفاقاً براى شنوندگان و بینندگان هم
وقتى بحث یک مقدار جنبه کاربردى پیدا مى کند، جذاب تر مى شود; چون بحث هاى
تئوریک محض بیش تر جایش حوزه و دانشگاه است. وقتى آقاى مصباح در نماز جمعه
صحبت مى کنند آن قسمت از بحث مورد توجه قرار مى گیرد که جنبه کاربردى دارد;
چه مسأله آزادى یا خشونت. آن جا که مصداقى مى شود، مسأله ایشان جذاب تر
است یا به طور فحوایى یعنى از فحواى کلمات برمى آید که فلان حرف در فلان
روزنامه زده شده است یا فلان آشوب و فلان حادثه را مى گویند. این ملموس تر و
جذاب تر است. اتفاقاً اگر بنده از کسى اسم بردم و اسم کسانى را مى برم یا
در آینده نامى برده مى شود، به منظور کارساز بودن بحث است. بحث را باید
جاندار و زنده کنیم; یک مقدار ملموس تر کنیم که شنونده ها بیابند; یعنى
وقتى خانواده اى ببیند ما حرفى مى زنیم که آن ها در خانه اشان مى زنند،
یعنى بحث زنده است و در ضمن، بحث روز را مطرح مى کنیم و به آن ها یاد مى
دهیم. من خودم کوچک تر هستم ولى آقاى مصباح استاد هستند و آموزش مى دهند.
به ما هم یاد بدهند. ما یاد مى دهیم که آن ها چگونه بحث کنند. مى توانند با
کمال رأفت از دو موضع سیاسى یا دو موضع تفکر سیاسى و فلسفه سیاسى با هم
صحبت کنند. به نظر من محور بحث هاى ما باید قانون اساسى باشد; حتى مباحث
فلسفه سیاسى; یعنى با توجه به قانون اساسى باشد. ما مباحث فقهى در حوزه
داریم. مباحث تئوریکى فلسفه سیاسى در حوزه و دانشگاه داریم. شما خودتان
استاد جامعه شناسىِ سیاسى هستید. بسیارى از این مطالب ماهیت دانشگاهى و
حوزوى دارد; ولى آن که به درد مردم مى خورد این است که ما بر پایه این
مبانى فقهى و قرآنى و روایى به درد مردم هم برسیم و حرف روز مردم را جواب
بدهیم که البته آقاى مصباح به مقدارِ زیادى متوجه این مسأله هستند و جواب
مى دهند. من در مسایل شخصى دخالت نمى کنم; ولى از نظر موضع گیرى سیاسى چرا
دخالت مى کنند؟ هیچ کس نیست که نداند ایشان یا جامعه مدرسین (اسم بردم که
مسأله روشن شود) یا گروه هاى سیاسى دیگر موضع گیرى سیاسى دارند. این روشن
است. این را نمى شود منکر شد; چون آقاى مصباح خودشان در مبارزه بودند و
موضع گیرى سیاسى داشتند. از ابتدا از کسانى بودند که در این انقلاب و
پیروزى آن سهیم بودند; بنابراین نمى توانند بى تفاوت باشند و فقط تئوریکى
صحبت کنند. راجع به مسایل روز ایشان نظر دارند و بى تفاوت نیستند و همه
مردم این مسأله را مى دانند; یعنى بحث این است که از موضع سیاسى خاص این
مباحث مطرح مى شود; بنابراین، قرآن شریف و روایات و حتى فقه ما مثل آن نقشه
مهندسى است که مهندسان براى ساختمانى کشیدند. قانون اساسى، مانندِ
ساختمانى است که طبق نقشه مهندسى یعنى بر مبناى کتاب و سنت و فقه ساخته شده
است و این چارچوب سازمانى، ساختمان سیاسى جمهورى اسلامى و شکل سیاسى نظام
ما را به وجود آورده است. آن چه ما الان در عمل با آن سروکار داریم، قانون
اساسى است; چون شکل ساختمانىِ کار ماست. الان آقاى لاریجانى به دلیل قانون
اساسى رییس صدا و سیماست. آقاى مصباح به دلیل قانون اساسى نماینده مجلس
خبرگان است. حتى رهبر انقلاب آیت الله خامنه اى «مدظله» به حکم قانون اساسى
رهبر انقلاب هستند نه به حکم آیه قرآن و روایت و حدیث. این مطلب مهمى است و
ما نباید مباحث مجرد و نقشه ساختمانى و طرح هایى که مهندس روى کاغذ ریخته
است را نادیده بگیریم; البته این را باید استناد کنیم و این قابل قبول است;
چون قانون اساسى طبق قرآن و سنت است و مستندات آن ذکر شده است; ولى آن که
الان کاربردى است و به درد شب و روز ما مى خورد و فردا در انتخابات ما به
کار مى آید و روزنامه بر اساس آن مى نویسند و دولت و مجلس و بودجه بر اساس
آن کار مى کند، قانون اساسى است; بنابراین بنده عقیده دارم بحث ما باید بر
اساس محور قانون اساسى باشد. یک نکته است که ایشان مى گویند هر فردى مى
تواند برود کسى که «صَبِّ» نبى کرد بکشد. این برخلاف قانون اساسى است. از
نظر فقهى درست است; ولى از نظر ساختمانى که ساختیم و مبناى کار ما است غلط
است; مگر این که بفرمایند: قانون اساسى برخلاف است. این که قانون اساسى را
مى شود عوض کرد، بله، فتواى مرجع تقلید هم ممکن است عوض شود; ولى مقلد نمى
تواند بگوید چون مرجع تقلید فتوایش عوض مى شود، بنابراین من عمل نمى کنم.
اگر فتواى مرجع تقلید عوض شد این هم همان است. اگر قانون اساسى ما عوض شد
بسیار خوب; ولى الان ما به حکم «اَوْفُوا بَعَهْدِکُمْ» پیمان بستیم و به
قانون اساسى رأى دادیم، باید پیرو باشیم چه رهبر و چه آخرین فرد باید ملزم
به قانون اساسى باشیم; یعنى شکل اداره جامعه ما قانون اساسى است و هر کارى
برخلاف آن کنیم ولو به بیان مسأله مذهبى، خلاف است.
آیت الله مصباح یزدى: خارج از موضوع که نیست؟!
حجة الاسلام حجتى: کاملاً داخل موضوع است; چون که شکل گیرى تمام کارهاى ما از قانون اساسى است. نماز جمعه را رهبر تعیین مى کند و قانون اساسى اصل است.
مجرى:
آن مقدارى که درباره قانون اساسى فرمودید، جناب آقاى مصباح پاسخ خواهند
داد; امّا من استفاده اى از بحث شما براى جمع بندى کار خودمان مى کنم. حضرت
عالى تساهل را به معناى مدارا گرفتید. در رابطه با مدارا برخى معتقدند ما
نیاز به اجتهاد در اصول و فروع داریم شما که چنین اعتقادى ندارید؟
حجة الاسلام حجتى: فهم جدید.
مجرى:
با توجه به تعریفى که کردید، بعضى مى گویند: ما براى فهم تساهل باید یک
پارادیام جدید در دین عرضه کنیم; یعنى در اصول، اجتهادى جدید داشته باشیم.
حجة الاسلام حجتى:
اگر طبق گفته آقاى مصباح در نماز جمعه کسانى بگویند دین مى تواند منهاى
خدا باشد، برخلاف عقل است و آدم عاقل چنین حرفى نمى زند و خیلى باید سوفیست
باشد.
مجرى: این وفاق
وجود دارد که اگر تساهل را مورد وفاق بگیریم، خیلى مورد بحث نیست. حضرت
آقاى مصباح به عنوان ختام بحث اگر نکته اى هست بفرمایید.
آیت الله مصباح یزدى:
باید از فهم خودم گله کنم که برداشتم از مسایلى که مطرح شد با برداشت جناب
آقاى حجتى خیلى تفاوت دارد. ما تأکید کردیم که مى خواهیم این جا بحثى
تئوریک، راجع به مبانى مسأله داشته باشیم.
حجة الاسلام حجتى: من گفتم در کادر قانون اساسى صحبت کنیم. این که منافات ندارد.
آیت الله مصباح یزدى: و الان تأکید ایشان این است که بحث را به مسایل کاربردى و روز بکشانیم تا توجه بینندگان و شنوندگان جلب شود!
حجة الاسلام حجتى: من گفتم بر اساس آن مبانى صحبت کنیم; همین طور که قرآن مبانى را مى گوید و بعد به مسأله روز مى پردازد. این اشکالى ندارد.
آیت الله مصباح یزدى:
به نظر بنده مى رسد که خوب است حوزه هاى معرفتى را از هم تفکیک کنیم و در
هر حوزه با متد خودش بحث کنیم. نمى گویم نباید در مسایل روز بحث کرد یا
موضع گیرى نکرد. باز تأکید مى کنم بر این که دیانت ما عین سیاست ماست. خواه
ناخواه در مواردى اختلاف نظر و اختلاف موضع نیز وجود دارد; امّا کلام ما
این است که الان در مورد تسامح و تساهل و خشونت از دیدگاه اسلام بحث مى
کنیم. این مسأله، مساله حقوقى نیست; مسأله سیاسى روز نیست. یک مسأله تئوریک
است.
حجة الاسلام حجتى: هیچ ربطى به مسایل روز ندارد؟
آیت الله مصباح یزدى:
البته عرض کردم کلى ترین مسایل هم با یک واسطه یا چند واسطه با مسایل روز
ارتباط پیدا مى کند; ولى نباید این دو را خلط کنیم. هر کدام فاز جدایى دارد
و در هر فازى باید با متد خود صحبت کنیم. ما آن جا که مى گوییم نظر اسلام
راجع به تساهل و خشونت چیست، این جا صحیح نیست که به قانون اساسى تمسک
کنیم. اگر یک وقت سؤال مى شد که در حقوق اساسى شما...
حجة الاسلام حجتى: من این را نگفتم، گفتم بخشى از صحبت شما.
آیت الله مصباح یزدى:
باز برمى گردد به سوء فهم بنده. چه کنیم بالاخره این قصور در فهم است!
صحبت سر این است که این جا به قانون اساسى استناد کنیم یا خیر؟
حجة الاسلام حجتى: من مى گویم در رد مطالب شما مى توان بر قانون اساسى استناد کرد.
آیت الله مصباح یزدى: شما مى گویید محور را قانون اساسى قرار دهیم. این چه ربطى به بحث ما دارد؟
حجة الاسلام حجتى: مى گویم هر بحثى، چه تئوریک چه کاربردى، اگر برخلاف قانون اساسى بود آیا درست است یا خیر؟
آیت الله مصباح یزدى:
این مسأله دیگرى است. شما خود قانون اساسى را بحث مى کنید. خودِ قانون
اساسى پیش بینى کرده که ممکن است بعضى از مواد آن با قرآن مخالفت داشته
باشد; لذا گفته آن جا که مخالفت پیدا کرد اعتبارى ندارد.
حجة الاسلام حجتى: شما الان مى توانید با تشخیص خودتان.
آیت الله مصباح یزدى:
من نمى گویم. مى گویم این محال نیست. ما بحث نمى کنیم کجا هست یا نیست؟
این بحث دیگرى و فضاى دیگرى و شرایط دیگرى مى خواهد که بگوییم قانون اساسى
کجا با اسلام مى خواند. آیا تمام قانون اساسى با قرآن مى خواند یا نه؟
حجة الاسلام حجتى: اجازه مى دهید دو کلمه بگویم؟
آیت الله مصباح یزدى: شما همیشه اجازه دارید. احتیاج به استجازه ندارد!
مجرى: من فکر مى کنم از بحث اصلى داریم منحرف مى شویم. هنوز به بحث اصلى خودمان نپرداخته ایم.
حجة الاسلام حجتى:
هنوز شاید مطلب من درست فهمیده نشده است. من مى گویم در خلالِ بحث تئوریک و
یک بحث فلسفه سیاسى یا هر بحثى، از طرف آقاى مصباح مطالبى مطرح شد که فقط
در حوزه مذهب است; مثل حکم قتل و اعدام مرتد، و من گفتم این با قانون اساسى
مخالف است.
آیت الله مصباح یزدى:
اگر توفیق بود در بحث مصادیق خشونت به آن خواهیم رسید; ولى حالا بحث این
نیست. بحث بر سر مفهوم تسامح و تساهل است و این که در اسلام این چه اندازه
قابل قبول است؟
حجة الاسلام حجتى: بسیار خوب، تساهل را اگر مطلبى گفتید در خطبه جمعه .
آیت الله مصباح یزدى:
این جا که جاى این حرف ها نیست. فعلاً من و شما هستیم و صحبت از خطبه جمعه
نیست. بنده در مقامى نیستم که در نماز جمعه چه گفتم و با چه کسى گفتم و
چرا گفتم؟ این سؤال دیگرى است این جا فضاى دیگرى است. من و شما به عنوان دو
عالم روحانى و کارشناس مسایل دینى صحبت مى کنیم. خطابه بحث دیگرى دارد.
ممکن است مباحث عقلى داشته باشد; مباحث جدلى و خطابى داشته باشد; حتى مى
تواند مباحث شعرى داشته باشد.
حجة الاسلام حجتى: یعنى مباحث شما خطابه آن جا است؟
آیت الله مصباح یزدى:
بله خطابه است و در خطابه برهان هم هست و این که چرا مباحث برهانى مطرح مى
کنم این جا جایش نیست. امروز دنیا دارد پیشرفت مى کند و اگر ما سعى نکنیم
توده مردم را بالا بیاوریم ضرر مى کنیم.
حجة الاسلام حجتى: آخر مخاطبان شما خیلى متفاوت هستند و فرق دارند.
مجرى: در مورد این بحث مى توان گفت...
حجة الاسلام حجتى: اتفاقاً مکالمه این طور جذاب تر است.
آیت الله مصباح یزدى:
باید آداب مناظره و مذاکره رعایت شود و جدل بِاَحْسَنْ باشد. آن جا چرا
این طور صحبت مى کنم؟ دلیل دارم. شاید بگویید اشتباه مى کنى; ولى ما باید
سطح فرهنگ عمومى را بالاتر بیاوریم. اگر مباحث عقلى و نقلى را با بیان ساده
اى نگوییم دیگران خواهند آمد و مباحث غلط را به خوردشان مى دهند; بنابراین
آن جا رسالتى دارم که سعى کنم سطح عموم مردم را که از طبقات مختلف هستند
بالا ببرم. شما سؤال کنید از رادیو و تلویزیون که شنونده این برنامه چقدر
است؟ معلوم مى شود که مردم استفاده مى کنند. این طومار و درخواستى که براى
تکرار بحث است معلوم مى شود استفاده مى کنند. این که چرا این کار را مى
کنم؟ بحث دیگرى است. دلیل آن همان است; ولى این جا ما به عنوان کارشناس
مسایل دینى بحث مى کنیم. استدلال من باید بر اساس مبانى اسلامى باشد. این
جا استناد به قانون اساسى و قوانین موضوعه جا ندارد. ما مى خواهیم ببینیم
اسلام چه گفته است؟ این بحث دیگرى است که قانون اساسى با اسلام موافق است
یا خیر. ممکن است بنده بگویم همه اش موافق است; امّا بحث ما این نیست. بحث
ما از دیدگاه اسلام است. منابع اسلام معلوم است. قانون اساسى یکى از منابع
اسلام نیست; منابع اسلام قرآن و سنّت و عقل است.
حجة الاسلام حجتى: من این نکته را بگویم چون خلط مى شود. اگر شما از نظر فقهى علم پیدا کنید یا احتمال بدهید که مطلبى که در خطبه جمعه گفتید...
مجرى: ما به آن بحث مى رسیم.
حجة الاسلام حجتى: نه،
آیت الله مصباح یزدى: ایشان دوست دارند این مباحث را این جا مطرح کنند.
مجرى: آقاى حجتى ما این را در فرصت مناسبى مطرح خواهیم کرد.
حجة الاسلام حجتى:
شما نمى گذارید! مجرى که نباید این قدر... باشد! اگر از این مباحث شما
استفاده سوء شود; یعنى عده اى به خاطر حرف شما کسى را که توهین به اسلام و
پیغمبر کرده مى کشند، نظام اجتماعى صدمه مى بیند. شما مى گویید به قانون
اساسى استناد نکن. من مى گویم آن چه موجب چنین برداشت بدى شد و کسانى به
واسطه گفته شما رفتند دست به خشونت زدند یا براى خشونتى که انجام شده بوده،
وجه شرعى پیدا کردند آیا این به عنوان ثانوى و مصلحت اقوى جایز است؟ من مى
گویم مبانى و مطالبى که در پیش خطبه جمعه مطرح شده است نه تنها با قانون
اساسى منطبق نیست; بلکه با مبانى فقهیى که بنده عرض مى کنم اشکال دارد; چون
درست است که به عنوان ثانوى، حکم خداست; ولى وقتى حکم خدا باعث سوءاستفاده
مردم مى شود یا احتمال تشنج در جامعه هست، نباید گفت. این جا ندارد.
آیت الله مصباح یزدى:
این فرمایش شما به عنوان یک سؤال، بسیار سؤال خوبى است که تو چرااین مباحث
را مطرح کردى؟ احتمال مى رود فرمایش شما موجب تشنج شود. این جایش این جا
نبود عزیز من، ما آمدیم بگوییم مفهوم تساهل و تسامح از دیدگاه اسلام چیست؟
حجة الاسلام حجتى: بنده مى گویم....
آیت الله مصباح یزدى:
شما این را مى توانستید به عنوان سؤالى مطرح بفرمایید; ولى این ربطى به
موضوع امروز ما ندارد. بحث ما تساهل و تسامح است و وقتى رسید به خشونت که
در اسلام خشونت در کجا جایز است، آیا گفتن چنین چیزى صحیح است یا خیر، مى
توانید سؤال کنید.
حجة الاسلام حجتى: شما مى دانید طلبه ها همین طورى خیلى چیزها مى گویند این را در پرانتز شما قبول کنید!
آیت الله مصباح یزدى: موضوع و محور بحث ما مشخص است.
مجرى:
با توجه به قلّت وقت جمع بندى را به عهده خود بینندگان مى گذاریم و از
حوصله آن ها ممنون هستیم. این بحث عالمانه را گوش کردند. در مورد تساهل دو
جلسه صحبت و بحث کردیم و به یک وفاق اجمالى رسیدیم. آقایان معتقد بودند اگر
تساهل را به معنى مدارات بگیریم این مخالفتى ندارد. اسلام دین مدارات است.
اگر تساهل به معناى غیرخودى و غربى و به معناى ولنگارى و سهل انگارى و
مداهنه باشد، طبعاً مورد قبول هیچ کس از آقایان نبود. به نظر مى رسد آقایان
در اصول اقلاً در این بخش خیلى اختلاف جدى ندارند. بحث مصادیق قابل بحث و
بررسى هستند که جایش این جا نیست; بنابراین در جلسات آینده وارد بحث خشونت
مى شویم و مفهوم خشونت و دیدگاه اسلام را در مورد آن بررسى مى کنیم. با
تشکر از میهمانان جلسه.