«وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ» (یونس، 36)
ترجمه: بیشترشان جز خیال و پندار را پیروى نمىکنند، با اینکه پندار به هیچ وجه حق را اثبات نمىکند، (پس بدانند که) خدا بدانچه مىکنند دانا است.
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ» (ص، 27)
ترجمه: و پنداشتند که ما آسمان و زمین را به باطل آفریدیم و حال آنکه چنین نبود و این پندار کسانى است که کفر ورزیدند پس واى بر کافران از آتش.
ج ـ اسیتون هاوکینگ (Stephen William Hawking ) یک فیزیکدان نظری است. فیزیک و هیچ یک از علوم تجربی دیگر نمیتوانند دربارهی «بودن یا نبودن» خدا سخن بگویند. چرا که نه بودنش در علم تجربی قابل اثبات است و نه نبودنش. مضافاً بر این که علوم تجربی فقط میتوانند بودن برخی از اجزای مادی عالم را با تجربه به اثبات رسانند، اما نسبت به «نبودن»، اگر چه یک شیء مادی، سخنی برای گفتن ندارند، چرا که قابل اثبات نیست. مثلاً اگر شما نظریه دادید که آسمان سوم یا چهارمی وجود دارد، علوم تجربی نه میتوانند این نظریه را اثبات کنند و نه نفی. چون هیچ کدام قابل تجربه نیست. به همین دلیل جهان از نظر دانشمندان مادی (متمسکین به علوم تجربی صرف) کهنه کتابی است که اول و آخرش افتاده است. و این مباحث از مقولات عقلی میباشند که در فلسفه، منطق و کلام مورد بحث قرار میگیرند.
د ـ اگر منظور نظریهپردازان این است که «جهان نبوده و بعداً به وجود آمده است»، این نظریهی جدیدی نیست و به همان بحث «حدوث و قدم» ماده بر میگردد و البته در فلسفهی اسلامی، نه فقط جهان مادی، بلکه هیچ چیز جز خدای واحد نبوده و بعداً به وجود آمده است و همین امر گواهی بر به وجود آورنده است. چرا که نسبت ممکنات به «عدم و وجود» برابر است. لذا بدون علت پیدایش نمییابند.
اما اگر منظورشان این است که جهان هستی [ماده یا غیر ماده] از هیچ به وجود آمده است! نظریهای موهوم است و شعاری بیش نیست. چرا که عقل مکرر و مستمر و در هر امری اثبات میکند که معلول بدون علت، حرکت بدون محرک، نظم بدون ناظم ... و در نهایت هستی بدون هستیبخش به وجود نمیآید و حتی نه تنها یک نمونهی خارجی برای اثبات آن نمیتوان یافت، بلکه تصور آن نیز محال است. چرا که هر تصوری، اگر چه فقط خیال و باطل باشد، خود معلول علتی است.
ﻫ ـ اگر منظور از «عوالم موازی» - «جهان موازی» - «زمان موازی» و ...، عالم ماده باشد، باز در علم تجربی قابل اثبات و یا نفی نیست. چرا که در علم تجربی فقط وجود بخش کوچکی از یک جهان مادی قابل درک است و هر کشف جدیدی نیز در همین جهان صورت میپذیرد. و در بحث عقلی و فلسفی نیز وجود هزاران عالم موازی نه تنها دلیلی بر نفی آفریدگار نمیشود، بلکه بیشتر تثبیت کننده است. مگر این که مدعی شوند دو «هستی» موازی [دو خدا] وجود دارد، که چنین سخنی معنا و منطقی ندارد. چرا که اگر «هستی» دوئیت پذیرد، معلوم میگردد که هر کدام از آن دو محدود بوده و توأم با نیستی هستند و همین محدودیت آنها را از هستی ساقط میکند.
اگر منظورشان این است که به غیر از عالم ماده، عوالم دیگری نیز به موازات وجود دارند، این نیز حرف جدیدی نیست و دلیلی بر اثبات استنتاجهای عقلی، فلسفهی اسلامی و کلام وحی است که از عوالم متفاوت هم چون عالم عقل، عالم عشق، عالم ملائک، عالم روح، عالم ماده، عالم صورت و برزخ [برقراری موجود با صورت و بدون ماده] و عالم آخرت، سخن به میان آورده و دلایلی عقلی و نقلی بر وجودشان ارائه داده و پروردگار عالمیان را واحد، احد و «رب العالمین» خوانده است.
در مورد نظریهی زمانهای موازی نیز پیش از مطالب مبسوطی درج گردیده است (1) که لازم است مطالعه شود.