فتنه اخر

فتنه اخر

فتنه اخر

فتنه اخر

تختی که بود؟ + عکس منتشر نشده

درنگی در منش اجتماعی و سیاسی جهان پهلوان غلامرضا تختی
در تاریخ این مرز و بوم قهرمانان فراوان بوده‌اند، نامی نیز از خود بر جای نهاده‌اند، اما خیلی زود یادشان از خاطر رفته است.

ختی اما حدیثی دیگر دارد، حدیثی که نه از همگنان که از کودکان خردسال چهار نسل بعد نیز می‌توان نامش را شنید، حدیث او، حدیث جاودانه آزادگی است، چنان که جلال آل احمد سرود: او پوریای ولی نبود، او هیچکس نبود، او خودش بود. بگذار دیگران را به نام و حضور او بسنجیم، او هرگز به طبقه خود پشت نکرد، او معنی آزادگی است...در سالروز هجرتش مروری داریم بر برخی سر فصل‌ها از حیات اجتماعی‌اش، سرفصل‌هایی که با خاطرات نزدیکانش پیوند دادند. امید آنکه مقبول افتد.

اعتقادات مذهبی

غلامرضا تختی در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود و همواره در طول زندگیش به ارزش‌های اسلامی پایبند ماند و تا لحظه مرگش از اعتقاداتش دست نکشید. علی دلالباشی که از خدمتگزاران سالن‌های کشتی بود در این باره می‌گفت: «او به محض اینکه تمرین تمام می‌شد نماز را شروع می‌کرد و ما هم با او به نماز می‌ایستادیم که البته در آن روزگار با نگاه مخصوص دیگران مواجه بودیم. ولی تختی توجهی به این مسائل نداشت. ظهر پس از تمرین با او به مسجد هدایت می‌رفتیم و نماز می‌خواندیم و پای صحبت آیت‌الله طالقانی می‌نشستیم. 1»

پدر تختی به علت عشق و علاقه‌ای که به امام رضا (ع) داشت اسم او را غلامرضا نامید که تختی خود در این زمینه می‌گوید:«نه تنها به علت اینکه اسمم غلامرضاست، غلام حضرت رضا هستم بلکه غلام همه ائمه اطهارم و از خدا می‌خواهم که تا پایان عمر توفیق انجام فرایض مذهبی را داشته و یک مسلمان واقعی باشم. 2»

تختی پیش از هر مسابقه به زیارت امام رضا(ع) می‌رفت و در بازگشت از مسابقات نیز مجددا به پایبوسی آن امام عزیز می‌رفت. تختی در آخرین باری که امام رضا(ع) را زیارت کرد خطاب به امام عرض کرده بود:«یا امام رضا، من غلامرضا، غلام تو هستم، هر چه دارم از تو دارم، به من روحیه و توان بده تا بتوانم همچنان در خدمت مردم باشم. 3»

عشق به اهل بیت در غلامرضا آنقدر بود که پس از شکست در مسابقات 1954 توکیو به اتفاق سایر کشتی‌گیران شکست خورده از توکیو رهسپار کربلا شد تا غم شکستش را فراموش کند و در میادین بعدی پاک‌تر و سالم‌تر حاضر شود.

در این سفر تختی شب‌ها به صحن مطهر حرم امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) می‌رفت و زیارتنامه‌ها را با صدای زیبا برای همراهان می‌خواند و آنها را صبح زود برای نماز بیدار می‌کرد. تختی پس از کسب مدال طلای المپیک ملبورن در پاسخ به سؤال خبرنگار کیهان ورزشی که پرسید: آیا شما از اعتقادات مذهبی چیزی همراه خود به ملبورن برده بودید؟ پاسخ داد: «بله من همیشه قرآن کریم را در جیب دارم و هیچ وقت خدا را فراموش نمی‌کنم4.»

ضربه رضاه شاه به خانواده تختی


نخستین چیزی که باعث نفرت تختی از خاندان پهلوی شد، غصب زمین‌های آنها توسط رضا شاه بود. پدر تختی معروف به ارباب رجب 30 هزار متر زمین و یخچال‌‌های طبیعی در جنوب تهران داشت. این زمین‌ها در زمان رضاخان برای احداث ایستگاه راه‌آهن تصرف شد و بدین ترتیب خانواده تختی از هستی ساقط شد.

تختی خود در این زمینه می‌گوید:«‌پدرم برای تأمین معاش خانواده پر اولادش مجبور شد که خانه مسکونی خود را به گرو بگذارد. یک روز طلبکاران به خانه ما آمدند و اثاثیه خانه و ساکنینش را به کوچه ریختند. ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم، شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه همسایه‌ها و دو تا اتاق اجاره کردیم. 5»

این حوادث باعث شد که پدرش به اختلال هواس و دیگر مریضی‌ها مبتلا شود و غلامرضا که کودکی بیش نبود و باید به بازی‌های کودکانه می‌پرداخت همراه و همقدم همیشگی پدرش شد.

اما تختی از رفتاری که با خانواده‌اش شده بود و درس ظلم ستیزی گرفته بود می‌خواست قدرتی بیابد تا با ظلم مبارزه کند. غلامرضا توان تحمل ظلم را نداشت و به همین دلیل به سوی ورزش و زورخانه کشیده شد.

تختی به علت نیاز خانواده‌اش خیلی زود مجبور به کار کردن شد و در نزد شیخ ابراهیم نجار، به شاگردی مشغول شد و همانجا بود که تختی به طور جدی ورزش را شروع کرد. چرا که شیخ ابراهیم هر شب به زورخانه گردان می‌رفت و تختی را نیز با خود می‌برد و تختی در همان زمان شروع به ورزش باستانی کرد. سال‌ها بعد دختر عموی تختی درمصاحبه‌ای گفت:«‌خاطره‌ای که از تختی به یاد دارم مربوط به زمانی است که از مسابقه‌های المپیک بازگشته بود. شبی درخانه صحبت بود ما از او خواستیم حالا که تو قهرمان شده‌ای و امکان دیدار شاه و مقامات رژیم را داری در مورد یخچال‌هایی که پدر شاه از خانواده ما گرفت و بی‌ آن که پولی از آن بابت بپردازد آنها را غصب کرد صحبت کن، شاید مال پدری ما را به ما برگردانند. تختی در حالی که برافروخته شده بود گفت: ما اگر چیزی می‌خواهیم باید از خدا طلب کنیم. ولی آنجا که پای حق مردم در بین بود هیچگاه سازش نکرد. 6»

اشک قهرمان

پس از کودتای انگلیسی- امریکایی 28 مرداد 1332 و سقوط دولت دکتر مصدق اختناق شدیدی بر کشور حاکم شد و رژیم هرگونه تحرکی را از سوی مخالفان به شدت سرکوب می‌کرد. در این میان حکومت روی غلامرضا تختی خیلی حساس شده بود چون هم از محبوبیت بسیار برخوردار بود و هم با نیروهای مخالف حکومت همراهی می‌کرد و دیدارهایی هم با آیت‌الله طالقانی داشت. حکومت سعی بسیار داشت که با تهدید یا تطمیع تختی را از مسیر مبارزه باز دارد اما موفق به این کار نشد. حکومت برای اینکه محبوبیت تختی را کم کند سعی می‌کرد به هر نحوی شده او را از کشتی دور نگه دارد و حتی او را به سالن‌های مسابقات راه نمی‌دادند تا اینکه تصمیم گرفتند با بازگشت تختی به کشتی موافقت کنند ولی به هر نحوی شده کاری کنند که او در مسابقات شکست بخورد تا اسطوره تختی در میان مردم بشکند و نتواند از محبوبیتش در جهت مخالفت با رژیم استفاده کند.

اردوی قهرمانان برای بازی‌های المپیک 1964 توکیو در محل دانشکده افسری تشکیل شد. عطاءالله بهمنش از مفسران و کارشناسان قدیمی کشتی واقعه را اینطور شرح می‌دهد:« در اردو حضرات بیکار نبودند و وسیله ناراحتی تختی را فراهم می‌کردند، حرف زیاد بود و کنایه فراوان، طبع زودرنج پهلوان پیوسته از رفتار اطرافیان، هم آنها که مسئولیت تیم را داشتند، هم آنها که باید برای آمادگی تیم کوشش به خرج می‌دادند. در این مورد معکوس رفتار می‌کردند چون می‌خواستند که روح قهرمان آزرده شود و وقتی انسان در وضع بغرنج قرار گیرد، بحرانی سرتاپای وجودش را در هم می‌کوبد و جسمش بازده ندارد، این یک اصل است. 7»

در ادامه مطلب بهمنش از زبان سیدرضا سکاکی که آن زمان مدیر اردو بود نقل می‌کند:« شبی از شب‌های اردو صدای گریه‌ای شنیدم و وقتی از دفتر کارم خارج شدم «تختی» را روی پله‌های راهرو طولانی دانشکده افسری که به محوطه باز ختم می‌شد دیدم که مانند کودکی که به او ظلم شده است هق هق گریه می‌کند. در کنارش نشستم، او را دلداری دادم و علت ناراحتی را پرسیدم، معلوم شد که (حضرات اردو) کشتی‌گیر (البته نه همه) مربی دیگر عوامل گویا وظیفه دارند که پایه ناراحتی‌های جهان پهلوان را کامل کنند. 8»

جهان پهلوان گفته بود، آخر من هیچ‌گاه از کسی رنجش و دلخوری نداشته و آرزوی موفقیت همه را دارم چطور اینها با من چنین رفتاری را دارند؟ روز تمرین حریف سنگینی ندارم، سعی می‌شود که افراد هم وزن مرا وادارند که با من تمرین نکنند. بی‌ادبی و بی‌حرمتی رواج داشته باشد. من اگر ببازم و انتخاب نشوم که حرفی ندارم، گروهی مرا تشویق کردند که دوباره بازگردم، حالا هم حضرات وسیله‌ای شده‌اند که روحیه‌ام خراب شود و اردو را ترک کنم!

تلاش برای نزدیک کردن تختی به شاه

غلامرضا تختی کم‌کم داشت برای رژیم مشکل‌ساز می‌شد و دیگر همه مردم می‌دانستند که او مخالف شاه است. او حتی جلسات کمیته ورزشکاران جبهه ملی را در منزل خود که پشت مسجد سپهسالار(شهید مطهری کنونی) بود تشکیل می‌داد و در محافل سیاسی ضد رژیم شرکت می‌کرد.

به همین خاطر تلاش‌های زیادی صورت گرفت که تختی دست از مخالفت بردارد اما او دست از عقایدش نکشید و تسلیم نشد.

سرهنگ معروفخانی که در سال‌های 44-43 رئیس باشگاه ورزشی جوانان بود تلاش بسیار کرد تا تختی را به شاه نزدیک کند.او به تختی گفت که دست از راه و روش خود بردارد و با دربار کنار بیاید و مخالفت نکند چون هیچ نتیجه‌ای نمی‌گیرد. تختی در جواب گفت:« وقتی گاندی را دستگیر و زندانی کردند رئیس زندان به او گفت: از این کارهایت چه نتیجه‌ای می‌گیری؟ گاندی در جواب گفت: فرزندم، من این ناراحتی‌ها را تحمل می‌کنم تا فردا فرزند تو دچار این مصیبت‌ها نشود.»9

امینی که زمانی نخست‌وزیر شاه بود نیز از تختی خواست که دست از مخالفت با رژیم بردارد که تختی در جواب او نیز گفته بود:«‌جناب آقای دکتر امینی من هرگز چنین کاری نمی‌کنم و شما هم اصرار نکنید، چون نتیجه‌ای که نمی‌گیرید، بد را بدتر می‌کنید.»10

تلاش‌های حسین علاء وزیر دربار هم برای ترغیب تختی با شاه به شکست انجامید و باعث ملاقات تختی با شاه نشد.

بنابراین شاه و عواملش که از مخالفت‌های تختی بیزار و از فریب او ناامید شدند حقوق او را از سازمان برنامه و بودجه و فدراسیون کشتی قطع کردند که با قطع این حقوق تختی در مضیقه افتاد و با مشکل مالی مواجه شد.

چمدان پول

رژیم پهلوی با قطع حقوق تختی می‌خواست او را در تنگنا قرار دهد زیرا به خوبی می‌دانست که تختی کسی نبود که فقط به فکر خودش باشد و حقوق او نه تنها خرج خانواده و مادر و خواهرانش می‌شد بلکه به بسیاری دیگر از محرومان و نیازمندان جامعه کمک می‌کرد. رژیم پهلوی که از مخالفت‌های تختی به ستوه آمده بود خواست با قراردادن تختی در تنگنای مالی او را در استیصال قرار دهد و مانع از کارهای خیرخواهانه و مردمی او شود. همچنین حکومت به ادارات دستور داد که دیگر به مراجعات تختی برای حل مشکلات مردم ترتیب اثر ندهند.

رژیم که از تسلیم تختی با زور ناامید شد و از قطع کردن حقوق وی طرفی نبست، مالک و سرمایه‌دار بزرگ و فاسد رحیم علی خرم را که از کار چاق‌کن‌های شاه بود با چمدانی پر از پول به سراغ تختی فرستاد. او در رستوران فرودگاه مهرآباد کیفی پر از پول را در مقابل جهان پهلوان گذاشت اما تختی که شرافت و جوانمردی را سرلوحه زندگانیش قرار داده بود با پس زدن کیف به او گفت:« آقای خرم، آنها که شرافت و درستی و راه خدمت به مردم را انتخاب کرده‌اند، از عسرت و پریشانی مالی هم وحشت ندارند، بنابراین من به این پول نیاز ندارم. 11»

خرم که مأموریت داشت برای برقراری ارتباط میان شاه و تختی و عکس گرفتن آن دو با هم هفتصد هزار تومان به تختی بدهد، در این مأموریت شکست خورد و دانست که شرافت مردانگی با پول قابل خریدن نیست.

این دو غلامرضا

غلامرضا تختی به علت دلاوری و رشادت در میادین مسابقه و روی تشک و نیز جوانمردی، عیاری و پهلوان منشی در اجتماع و میان مردم بسیار محبوب بود و مردم در سیمای او پهلوان حماسی و افسانه‌ای شاهنامه«رستم دستان» را می‌یافتند. اما برخلاف رستم فردوسی که تاج بخش بود و شاهان را بر اریکه قدرت می‌نشاند، تختی که رستم زمانه بود می‌خواست تاج از سر شاه بردارد و از مخالفین حکومت به حساب می‌آمد. در این میان غلامرضای دیگری هم بود که او هم می‌خواست محبوب مردم باشد و مردم برایش هورا بکشند. این غلامرضا، غلامرضای پهلوی برادر شاه بود که رئیس کمیته ملی المپیک هم بود ولی نمی‌توانست مثل تختی مورد توجه قرار گیرد و حنایش در مقابل جهان پهلوان رنگی نداشت و در چند صحنه‌ای که او و تختی همزمان در میان مردم ظاهر شدند، بدجوری قافیه را باخت و به همین خاطر در میان مردم معروف بود که از تختی کینه به دل دارد و نسبت به او حسادت می‌ورزد.

حاج اسماعیل زرافشان از عکاسان قدیمی ورزشی که خود نیز زمانی به کوهنوردی می‌پرداخت، واقعه جالبی از تقابل این دو غلامرضا نقل می‌کند:«در اوایل سال‌های 40 شمسی بود، جشنی به افتخار کوهنوردان در تالار فرهنگ ترتیب یافته بود که همسرم و من جزو گردانندگان آن برنامه بودیم. غلامرضا پهلوی رئیس کمیته ملی المپیک ایران، در ابتدای مراسم به تالار آمد و در صندلی جلو نشست. چند تنی برای او دست زدند، بیش از یک ربع از برنامه نگذشته بود که تختی با دعوت قبلی به تالار فرهنگ وارد شد، جمعیت کثیری با مشاهده جهان پهلوان به پا خاست و از او استقبالی بی‌نظیر و در حد عالی به عمل آمد. کف زدن‌ها چند دقیقه‌ای به طول انجامید و با تشکری که تختی کرد، موج جمعیت و افراد حاضر به خصوص دانش‌آموزان و دانشجویان، بار دیگر نسبت به پهلوان بزرگ کشور ابراز احساسات نشان دادند که این تشویق‌ها حدود 10 دقیقه ادامه داشت و در چنین شرایطی غلامرضا پهلوی با ناراحتی به عنوان قهر تالار را ترک کرد که باز کف زدن‌ها برای تختی ادامه پیدا کرد. در آن شب قرار بود برادر شاه، جوایز بهترین کوهنوردان را بدهد. اما با خروج غیرقابل پیش‌بینی وی، مردم و همه ورزشکاران و کوهنوردان از تختی خواهش کردند که توزیع‌کننده همان جوایز باشد. در این رهگذر، من نیز که یکی از کوهنوردان منتخب بودم، مدال خود را از دست تختی دریافت کردم که عکس آن در همان زمان در کیهان ورزشی به چاپ رسید و موجب افتخار من است. جالب توجه آن است که غلامرضا پهلوی به دلیل حضور تختی و تشویق کم نظیری که از وی به عمل آمد، دیگر یارای حضور در تالار فرهنگ را نداشت و میدان را به طور غیرمستقیم به دست کسی سپرد که در آن زمان به عنوان چهره مخالف حکومت مطرح بود. 12»

بعد از المپیک 1964 توکیو، رژیم ورود تختی را به سالن‌های کشتی منع کرده بود.در جریان یک دوره مسابقات کشتی که در سالن هفتم تیر فعلی در جریان بود، غلامرضا پهلوی هم سخت مشغول تماشا بود. تختی برای تماشای کشتی‌ها به سالن رفت. به علی دلالباشی که از خدمتگزاران سالن‌های کشتی بود دستور داده بودند که در را برای تختی باز نکند اما او که تختی را بسیار دوست می‌داشت دلش نیامد که او را به سالن راه ندهد و در را برایش باز کرد. تختی با ورود به سالن از گوشه ورزشگاه به سوی دوستانش رفت، مردم که به یکباره متوجه حضور تختی شدند با تشویق و کف زدن‌های بسیار و شعارهای «تختی خوش‌آمدی» سالن را به لرزه درآوردند که وقفه‌ای در جریان مسابقه‌ها پیش آمد و غلامرضا پهلوی هم با ناراحتی سالن را ترک کرد.

با مردمان بر ظالمان

منصور رحیمی‌ها از هم دوره‌های جهان پهلوان تختی در خاطراتش به مهربانی و بخشندگی و جوانمردی تختی در قبال دوستان و نیازمندان و روحیه مبارزه‌طلبی‌اش در مقابل ظالمان و رژیم پهلوی اشارات جالبی می‌کند:« سال‌ها پیش وقتی یک صبح از خواب بیدار شدم دیدم طفل نوپایم جان به جان آفرین سپرده است. دست در جیبم کردم دیدم چهارده تومان پول دارم و این مقدار کفاف کفن و دفن را نمی‌دهد. به فوریت راهی پشت مسجد سپهسالار منزل غلامرضا تختی شدم. مادر پیرش تا مرا دید گفت:‌غلامرضا بعد از نماز تازه به خواب رفته است. به اتاقش رفتم و از او طلب وجه دستی کردم. به داخل اتاقکی روان شد و ساکی پر از پول که به خاطر مقام قهرمانی جهان گرفته بود جلویم قرار داد. در داخل ساک چند بسته پول دیده می‌شد. یکی را برداشتم و شروع به شمارش کردم. تختی خیلی از عمل من ناراحت شد و گفت الان موقع شمارش پول است؟ من مقداری از دسته اسکناس را برداشتم و به بیرون رفتم. وقتی پول را شمردم دیدم هشتصد و هفتاد تومان است. بعد از کفن و دفن در مسگرآباد پس از مدتی تختی به دیدن من آمد. پول را آماده کرده جلویش گذاشتم. گفت: چیه حق مأموریته؟ گفتم :نه. گفت:‌اضافه کار؟ پاسخ تکرار شد. وقتی از موضوع با خبر شد خیلی ناراحت شد پول را پرت کرد و بدون خداحافظی از من جدا شد. او برای پول و مقام هیچ ارزشی قائل نبود و به قول خودش هرچه داشت تعلق به رفقایش داشت.

مدت‌ها بعد از این واقعه در باشگاه انقلاب مشغول جاده سازی بودم به من سر زد. گروهی که تعدادشان به 700، 800 نفر می‌رسید او را دوره کردند. تختی می‌گفت: دلم می‌خواست اینها تحت اختیار من بودند و من می‌توانستم به حمایت این سپاه، امرای ظالم و جبار را در کنار دریا به دام انداخته و آنها را مجبور کنم که به داخل دریا بروند و شرشان را از سر مردم بی‌گناه کم کنند. 13»

تختی و چمران

شهید سرافراز اسلام دکتر مصطفی چمران بحق از دلاوران رشیدی است که سهم بسیار بزرگی بر گردن انقلاب اسلامی ایران و سایر جنبش‌های آزادی بخش منطقه خاورمیانه دارد. او که خود از استادان مسلم جنگ‌های نامنظم و چریکی بود از دوستی عمیقش با تختی پرده برمی‌دارد و می‌گوید:« تختی از دوستان من بود. افتخار داشتم که در دبیرستان دارالفنون تحت تعلیم او کشتی یاد بگیرم. وقتی خاطرات سوزناک و دردانگیز خود را به او می‌گفتم باران اشک از چشمانش سرازیر می‌شد. به یاد می‌آ‌ورم روزهایی را که مزدوران رژیم دانشجویان را محاصره می‌کردند تختی ظاهر می‌شد و دانشجویان با فریاد «تختی تختی» او را به کمک می‌طلبیدند و دشمن پراکنده می‌شد.

تختی رمز قهرمانی و پهلوانی در آئین ماست. او از توده‌های مردم برخاست، کسی که تحصیلات عالی نداشت و از خانواده مرفه برخوردار نبود، چنان مثل روح، وجود مردم را تسخیر کرد که شخصیت او بدینسان متجلی شد. 14»

تختی، تبلیغات و سینما

غلامرضا تختی بحق یک مرد بزرگ و ژرف اندیش با اراده‌ای استوار بود و در حالی که بیشترین فشارهای مالی را به علت اعتقاداتش و مبارزاتش با رژیم تحمل می‌کرد اما باز به اصول پهلوانی و جوانمردی در سخت‌ترین شرایط پایبند بود و نمی‌خواست کوچک‌ترین خدشه‌ای به رابطه نابش با مردم وارد شود. در حالی که خیلی از ورزشکاران هم عصر تختی برای کسب پول و شهرت بیشتر در تبلیغات مختلف و فیلم‌های سینمایی یکی پس از دیگری حضور می‌یافتند. اما تختی در اوج فقر و نداری هیچ کدام از پیشنهادها را نپذیرفت. «مؤسسه تیغ ناست»‌از تختی خواست تا در ازای یکصد هزار تومان در فیلمی برای مصرف تیغ مزبور حضور یابد که تختی قبول نکرد.

تختی همچنین پیشنهاد شرکت فروش «تیغ ریش‌تراش پرما» را که از او خواسته بودند در مقابل حضور چهار دقیقه‌ای در برابر دوربین، پانصد هزار تومان بگیرد را رد کرد. تختی در این باره گفت: ظاهرا طرف می‌خواهد مدل تبلیغاتی او بشویم و به عبارت دیگر حیثیت و آبروی خودمان را پیش مردم برای پول بر باد دهیم. 15»

کارگردان‌های مختلف سینما هم بارها به تختی که در آن زمان از محبوبیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و حضورش در هر فیلم قطعاً فروش آن را تضمین می‌کرد پیشنهادهای سرسام‌آوری دادند.در این مورد حسین خرم از دوستان جهان پهلوان می‌گوید:«‌روزی به اتفاق تختی در سالن غذاخوری نشسته بودیم که آقای ساموئل خاچیکیان با یک سری از هنرپیشه‌ها آمدند و گفتند:‌آقای تختی پانصدهزار تومان بگیرید تا ما زندگی شما را به صورت فیلم درآوریم و شما فقط سه مرتبه در صحنه حاضر شوید. تختی خندید و گفت:‌ پول برایم مهم نیست بروید سراغ دیگران. 16»

یکی از تولیدکنندگان عسل هم بعد از المپیک 1964 توکیو که تختی به شدت از طرف رژیم تحت فشار شدید روحی و مالی بود و حقوقش قطع شده بود و احتیاج مبرم به پول داشت به تختی پیشنهاد داد که از عکس تختی روی شیشه‌های عسل برای تبلیغ استفاده کند که جوابی که تختی در مقابل این پیشنهاد داد به خوبی علت رد پیشنهادهای مختلف قبلی را هم نشان می‌دهد. او به تولیدکننده عسل گفت: «آیا می‌خواهی مردم را فریب دهی که تختی با خوردن عسل قهرمان شد؟ در حالی که قهرمان شدن من به خوردن عسل ارتباطی ندارد، من برای این کار عسل نخورده و بنابراین با فریب دادن مردم مخالفم. 17»

پی‌نوشت‌:

1- زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آئینه اسناد

2- همان

3- همان

4- کیهان ورزشی، شماره 57، 22/10/1335

5- تختی مرد همیشه جاوید

6- از پس کوچه‌های خانی‌آباد تا ژرفای دل مردم

7- اشک قهرمان، سرگذشت غلامرضا تختی

8- همان

9- زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آئینه اسناد

10- همان

11- همان

12- جهان پهلوان تختی، بیژن روئین‌پور، تهران:‌مؤسسه کتاب همراه، 1374

13- از پس کوچه‌های خانی‌آباد

14- همان

15- زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آئینه اسناد

16- از پس کوچه‌های خانی‌آباد تا ژرفای دل مردم
17- حماسه جهان پهلوان تختی

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد