«ایکس - شبهه»: به طور کلی اشخاص یا جریانهایی که چنین تصوری از اسلام داشته و بیان میدارند، از دو گروه خارج نیستند:
الف – کسانی که هیچ اعتقادی به اسلام ندارند، بلکه کافر میباشند و فقط جهت ایجاد اعوجاج در اعتقادات مسلمین و انحراف آنها از صراط مستقیم، با ماسک مسلمانی وارد شده و منافقوار بر علیه اسلام تلاش می کنند.
ب – کسانی که مسلمان هستند، اما نه تنها هیچ گونه اطلاعات جامعی از اسلام و قرآن کریم ندارند و ایمان و اعتقادشان بر اصول درستی از اسلام استوار نیست، بلکه گمان دارند که به جز آنان کسی اسلام را نمیشناسد!
به عنوان مثال برای گروه اول میتوان تمامی مراکز ناتوی فرهنگی بر علیه جمهوری اسلامی ایران در سرتاسر دنیا، سازمانهای صهیونیستی و پایگاههای اینترنتی یا رسانهای که همت، شدت و سرمایهگذاری و هزینهی کلان تلاش میکنند و البته در داخل نیز عدهای «عملهی آماتور ظلمه» را به استثمار گرفتهاند اشاره نمود و برای گروه دوم نیز «انجمن حجتیه» و سایر هم اندیشان آنها، مثال و نمونهی بارزی است.
تکلیف گروه اول مشخص است، اما از گروه دوم میپرسیم:
- آیا خداوند متعال بخش عظیمی از دین خود را تا ظهور حضرتش (عج) تعطیل نموده است؟! این دیگر چه جور دینی است؟!
- واقعاً چطور ممکن است بدون برخورداری از حکومتی اسلامی که تلاش داشته باشد احکام الهی «فقه» را جایگزین بایدها و نبایدهای طواغیت نماید، احکام الهی را در عرصهها و زمینههای متفاوت اعم از اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، حکومتی، جنگ، صلح و ...، به اجرا درآورد؟
- آیا آیاتی که مسلمان را به «یکفروا بالطاغوت» و قیام برای برپایی عدل و قسط در فرد و جامعه مینماید و بالتبع دستور مقابله با هر گونه ظلم و فساد میدهد، تا ظهور حضرتش (عج) تعطیل است و مسلمانان هیچ وظیفهای در این باره ندارند؟!
- آیا عقل و وحی قبول میکند که خداوند متعال ذلت بندگی و بردگی کفار، مشرکین و منافقین و ظالمین را بر بندگانش تحمیل کرده باشد و در راستای برپایی حکومت جهانی مهدی (ع) بر آنها هیچ تکلیفی ننموده و هیچ توقعی جز تنبلی، یک گوشه نشستن و دعا خواندن نداشته باشد؟!
- خداوند متعال مگر نفرمود که از صفات و مشخصات تابعین دین حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله، رحمت بین خود و شدت با کفار است و آیا این صفات را قبل صفاتی چون نماز، رکوع و سجده بر نشمرده است؟ آیا تسلیم حکومت کفر و ظلم شدن، درست نقطهی مقابل این صفت و مشخصه نیست:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود ... (الفتح – 29)
ترجمه: محمد رسول خدا است و کسانى که با او هستند علیه کفار شدید و بى رحمند و در بین خود رحیم و دلسوزند، ایشان را مىبینى که همواره در رکوع و سجودند و در طلب فضل و رضوان خدایند. علامتشان در رخسارشان از اثر سجده نمایان است ... .
- آیا آیات فراوانی که در آنها قید شده (برای مسلمانی) ولایت و تبعیت و اطاعت کفار، مشرکین، حتی اهل کتاب و ... را نپذیرید، فقط برای حضرت مهدی (عج) نازل شده و تا ظهور ایشان تعطیل شده است؟ مگر خطاب این آیات به همهی مؤمنین نیست و مگر نفرمود هر کس «ولایت» آنها را بپذیرد، خودش نیز از آنان است – و آیا اطلاق «هر کس» عام نیست؟ به عنوان نمونه:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ تُریدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبیناً» (النساء - 144)
ترجمه: شما که مؤمنید به جاى مؤمنین، کافران را «ولی» خود مگیرید، مگر مىخواهید علیه خود براى خدا دلیلى روشن پدید آرید؟!
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» (المائده - 51)
ترجمه: هان اى کسانى که ایمان آوردید، یهود و نصارا را دوستان خود مگیرید که آنان دوست یکدیگرند و کسى که (از شما) آنان را دوست بدارد خود او نیز از ایشان است، چون خدا مردم ستمکار را به سوى حق هدایت نمىکند.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (المائده - 57)
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردید کفار و اهل کتابى را که دین شما را سخریه گرفته و بازیچهاش مىپندارند دوستان خود مگیرید و از خدا بپرهیزید اگر مردمى با ایمانید.
چنان چه مشاهده میشود، خداوند متعال حتی اجازه پذیرش «ولایت» کسانی که دین اسلام را مسخره میکنند نمیدهد، چه رسد به کفار، مشرکین، منافقین، اهل کتاب و ... .
دقت شود:
این گونه انتظار و این روش، سنت یهودیان [و مطبوع صهیونیستها] است، که وقتی رسولشان از جانب خداوند کریم به آنان مرحمت نمود و فرمود: وارد این شهر (بیتالمقدس) شوید و از نعمات مادی و معنوی آن بهره ببرید، در عین ادعای پیروی از رسول گفتند: خیر. شما خودت با آن خدایت تشریف ببر و شهر را به تصرف در بیاور، کار که تمام شد، ما داخل میشویم.
پس، بدون استقرار حکومتی اسلامی، انجام اوامر الهی و تحقق احکام اسلام و در نتیجه رشد فردی و اجتماعی به هیچ وجه میسر نیست و خداوند متعال نیز راه رشد را بر شخص و گروهی نبسته است که این خود با اصل «هدایت» منافات دارد. این است که امام خمینی (ره) بدین مضمون میفرمایند که «حکومت اسلامی» اصل و مقولهای است که عقل به محض تصور تصدیقش میکند و نیازی به استدلال نیز ندارد (یعنی از بدیهیات عقلی است).
جالب آن که همین امثال «انجمن حجتیه» که به وقت ضرورت مبارزه با طاغوت و رژیم شاه، جنگ، مقابله با توطئههای سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و ... آمریکا و صهیونیسم بینالملل، ادعای «سیاسی نبودن» میکنند، به هنگام اطاعت پذیری از شاه، همکاری با ساواک، همکاری با امثال بنیصدر، خاتمی و موسوی، همه سیاسی میشوند و از هیچ خدمت فردی یا تشکیلاتی فروگذار نمینمایند!