گفتوگوی «جوان» با محمد جارا، بسیجی شیعه که پیش از این وهابی بود
خودم را یک بسیجی میدانم
گفتوگویی بین ما صورت گرفت از تلاش وهابیون برای گسترش عقاید
خود در افریقا و حلول نورانیت مذهب شیعه در بین جوانان سیه چرده این خطه که
در پی میخوانید.
میگفت از ساحل عاج آمده است. از توی مدرسهای که وهابیها ساخته بودند برای جذب جوانان افریقایی، از شرایطی که تغییر مذهب موجب طرد از سوی آشنایان میشود و از جایی که برخی سعی در ترویج افکار ضد ایرانی و ضد تشیع در آن دارند. محمد جارا، طلبهای متولد شهر ازوپی ساحل عاج، اکنون نه تنها خود را یک شیعه، بلکه مبلغی برای اشاعه مذهب حقه جعفری و واقعیتهای موجود در انقلاب ما معرفی میکند. با او زمانی آشنا شدیم که به عنوان یک جهادگر بسیجی اردوهای جهادی، در منطقه محروم بشاگرد حضور یافته بود. گفتوگویی بین ما صورت گرفت از تلاش وهابیون برای گسترش عقاید خود در افریقا و حلول نورانیت مذهب شیعه در بین جوانان سیه چرده این خطه که در پی میخوانید.
«متولد ازوپی هستم و بزرگ شده ابی جان، پایتخت ساحل عاج، خانواده ما مالکی مذهب هستند و پدرم یک روحانی متعصب مالکی، من تنها پسر خانواده بودم و مورد توجه پدر، او دوست داشت به بهترین شکل تربیت شوم و به همین خاطر کمی قبل از فوتش به خواهر بزرگترم وصیت کرد که نباید مرا به کاری جز فراگیری علوم دینی وادارند. پس وقتی که تحصیلاتم به مقاطع عالیه رسید، چون وهابیها مدارس و امکانات خوبی در منطقه داشتند، برای ادامه تحصیل به مدرسه آنها رفتم»
گفتوگوی جارا با ما از چگونگی آشناییاش با طرز فکر وهابیگری آغاز شد. همان شروعی که اکنون خیلی از جوانان افریقایی به خاطر امکانات مادی وهابیون ناگزیر به رویارویی با آن هستند. جارای نوجوان به بوآکی میرود تا در مدرسهای با مدیریت و استادانی تماماً وهابی ادامه تحصیل بدهد.
«در مدرسه سعی میشد علاوه بر تحصیل علوم دینی، ما را با عقاید وهابیون آشنا کنند. این فرقه افکار خشک و بدون انعطافی دارند و مثلاً اگر در صحیح بخاری آورده شده که از نشانههای یک مسلمان کوتاهی شلوارش (به نشانه کمتوجهی به دنیا) است، آنها درصدد تفسیر این موضوع برنمی آمدند و بنابراین به ما میگفتند که باید شلوارهایی با پاچههایی کوتاه بپوشیم» جارا چنان با این عقاید خو مییابد که به گفته خودش وقتی یکی از دوستان او برایش شلواری هدیه میآورد، او بعد از رفتن دوست، اقدام به بریدن پاچههای شلوار میکند! «عقاید وهابیون از عمق کمی برخوردار است. لیکن آنها همین عقاید بیپایه و اساس را با تعصب خاصی به طلاب یاد میدهند و چنان از آن دفاع میکنند که آدم حتی تصور مخالفت با آن را از ذهن بیرون میکند.» در چنین شرایطی، محمد جارا رفته رفته در مذهب جدیدی که پذیرفته بود، بیشتر فرو میرود و تبدیل به یک وهابی دو آتشه میشود.
«بعد از چند سال درس خواندن در آن مدرسه، دیگر یک وهابی کامل شده بودم. در آنجا به خاطر جوی که وجود دارد، اگر کسی وهابی شود خیلی مورد سرزنش قرار نمیگیرد، اما اگر شیعه شود، اوضاع برعکس میشود و مورد سرزنش و حتی طرد اطرافیان قرار میگیرد. من دیگر یک مالکی مذهب به شمار نمیآمدم و بدون اینکه خود بدانم به عقاید وهابیون خو گرفته بودم تا اینکه مسلم به مدرسه ما آمد».
انقلاب درونی
«مسلم تاجری شیعه مذهب از کشور لبنان بود که برای تدریس درس اخلاق به مدرسه ما آمد. خیلیها از ورود او به مدرسه ناراحت بودند و از همه بیشتر استادم شیخ امین جابی. اما مدیر مدرسه نظر دیگری داشت و چشم روی همه مخالفتها بست». به گفته جارا مدیر مدرسه این توجیه را داشت که آنها باید از فرصت پیش آمده برای جذب مسلم به مذهب خودشان استفاده کنند. اما کمی بعد اوضاع کاملا برعکس میشود و در برابر بهت همگان، شیخ امین جابی، از متعصبترین استادان وهابی مدرسه، توسط مسلم شیعه میشود.
«شیعه شدن استاد جابی سروصدای زیادی به پا کرد. حتی او را از مدرسه اخراج کردند و به همه گفتند نباید با شیخ جابی ارتباط داشته باشیم. به شخصه به قدری از این واقعه متعجب شده بودم که برای اولینبار نسبت به مذهب جعفری به صورت عمیق فکر کردم. در نظرم طرز فکری که باعث شده بود زندگی استادم را آن طور متحول کند، چیزی نبود که بشود به راحتی از کنارش گذشت، پس تصمیم گرفتم هر طور که شده با حقایق مذهب شیعه آشنا شوم»
بعد از این تصمیم، محمد جا را به صورت مخفیانه به مدرسهای میرود که مسلم برای شیخ جابی تهیه کرده بود. او به مدت یک سال با استاد سابق خود به بحث میپردازد و توسط او با کتاب «و آنگاه که هدایت شدم» نوشته استاد تیجانی، «المراجعات شرف الدین» و فقه جعفری آشنا میشود. اما یکی از بزرگترین دلایل گرایشش به مذهب شیعه، پی بردن به واقعیت امر غدیر خم و اذعان به ولایت امام علی(ع) توسط برخی از بزرگان اهل تسنن است.
«توسط شیخ امین جابی متوجه شدم که احمد حنبل در کتاب مسندش اذعان کرده که منظور از کلمه ولایت از زبان پیامبر در غدیر خم همان سرپرستی مسلمین است. قبلاً این طور به ما گفته میشد که رسول الله این کلمه را برای بیان دوستی بین خود و امام علی بیان کرده است. همین موضوع را با چند استاد سابق خودم چون استاد عثمان تروی، درمیان گذاشتم. ابراز بیاطلاعی کرد و وقتی که کتاب را به او نشان دادم با این بهانه که این کتاب را ایرانیان چاپ کردهاند از پذیرش حقیقت سر باز زد. آنجا بود که فهمیدم آنها چشم روی واقعیت بستهاند. به هر حال بعد از یکسال رفت و آمد به مدرسه شیخ امین جابی، نور حقیقت در دلم تابید و شیعه شدم. دیگر احتیاجی نمیدیدم که کورکورانه و از روی تعصب هر آنچه وهابیون به من میگفتند را انجام دهم. پاچههای شلوارم را کوتاه کنم بدون آنکه پی به حکمتش ببرم، ریشم را بسیار بلند کنم. یا خودم را از موهبت «توسل» محروم کنم و خلاصه هرچه آنها میگویند را بدون سؤال و فکر بپذیرم. احساس آزادی در تصمیم میکردم و با چنین بینشی مذهب حقه جعفری را پذیرفتم».
آشنایی با استادان ایرانی
«بعد از اینکه شیعه شدم تا مدتی در عقایدم متزلزل بودم. هنوز به خوبی مذهب جعفری را نمیشناختم و احتیاج به راهنماییهای بیشتری داشتم. استاد امین جابی به من گفت که به ابی جان بروم و در آنجا در حوزه مهد علوم اسلامی که توسط ایرانیان اداره میشد درس بخوانم. من هم با اشتیاق بار سفر بستم و به شهر محل زندگیام ابیجان برگشتم. هم برای تحصیل و هم دیدار خانواده»
بازگشت به ابیجان برای محمد دو وجه و صورت داشت. از یک طرف با ورود به حوزه علمیه مهد علوم اسلامی، با دنیای جدیدی آشنا میشود و از طرفی وقتی خانوادهاش متوجه تغییر مذهب او میشوند، مخالفتها آغاز میشود.
«خواهرم که از هفت سالگی سرپرستی مرا به عهده گرفته بود، خیلی ناراحت شد. به من میگفت تو که از علمای اهل تسنن عالمتر نیستی! اگر شیعه حق بود باید امام جماعت مسجدمان شیعه میشد! بنده خدا نمیدانست چطور ناراحتیاش را بیان کند. البته واکنش او بسیار بهتر از افراد فامیل ما بود که جلسهای برگزار کردند و در آن از من خواستند که مذهب تشیع را رها کنم. مرتب از من سؤالاتی از مذهب جعفری میپرسیدند و چون نتوانستند قانعم کنند مرا به حال خود رها کردند. البته این را بگویم که من به دلیل جایگاه خاص پدرم مورد تعرض قرار نگرفتم، وگرنه افرادی را میشناسم که به خاطر شیعه شدن مورد تعرض دیگران حتی خانواده و افراد فامیل خود قرار گرفتند.
مهد عدالت در جهان
محمد جارا بعد از سه سال تحصیل در حوزه مهد علوم اسلامی، به دلیل پیشرفتی که از خود نشان میدهد برای ادامه تحصیل به ایران فرستاده میشود. یعنی جایی که با عشق از آن یاد میکند: «ایران کشوری بزرگ با مردمی با فرهنگ است. تواضعی که مسئولان شما دارند، در هیچ کجای جهان ندیدهام. اکنون 10 سال است که در ایران زندگی میکنم و هرچه بیشتر میمانم، بیشتر به این مردم و عقایدشان خو میگیرم. در ایران عدالت بیشتر از دیگر نقاط جهان نمود دارد. هر چند هستند افرادی که مخالفت هستند و حتی سعی میکنند نظر مرا نسبت به نظام اسلامی تغییر دهند، اما پاسخ من به آنها این است که باید ایران را با دیگر کشورهای جهان و حتی کشورهای اسلامی مقایسه کنید تا ببینید کشور شما هرچند کاستیهایی دارد، لیکن در رعایت عدل و سایر شئونات اسلامی، بسیار جلوتر از خیلی کشورهای دیگر است. من افتخار میکنم که در ایران درس خواندهام و از صمیم قلب با مردم این کشور احساس نزدیکی میکنم».
عشق به امام(ره) و بسیجبا محمد جارا در حالی گفتوگو میکردیم که به همراه کاروان جهادگران بسیجی در منطقه محروم بشاگرد حضور یافته بود، چنین حضوری این سؤال را در ذهنمان ایجاد میکرد که آیا او شناختی از مفهوم بسیج و بسیجی دارد؟ وقتی که این سؤال را از او پرسیدیم، پاسخ داد: «من نه تنها بسیج را میشناسم، بلکه خودم را یک بسیجی میدانم. بسیج یادگار ارزشمند امام خمینی(ره) است و به نظر من مفهوم بسیج در دیدگاه حضرت امام یعنی خوب بودن در تمامی زمینهها و کمک کردن به دیگران در تمامی شرایط و موقعیتهاست. اگر یک روز بسیج وظیفه دفاع از کشورش را در جنگ بهترین اولویت خود میدید، اکنون همان حرکت جهادی را در آبادانی مناطق محروم و مقابله با فتنه فرهنگی دشمنان دنبال میکند. من خودم را یک بسیجی میدانم و دوست دارم بعد از فارغ التحصیلی دوباره به کشور برگردم و با همتی بسیجیگونه، سعی در روشنگری مردم و جوانان کشورم نسبت به حقایق موجود در مذهب حقه جعفری و انقلاب اسلامی ایران بکنم.»