در بخشی از عمر جمهوری اسلامی سناریو تغییر نظام به سود سناریوهای تغییر رفتار، گفتگوی انتقادی و تعاملات دوجانبه در اولویتهای پایین تری قرار گرفت و در بخشی از دورهها به گزینه نخست کاخ سفید در برابر جمهوری اسلامی تبدیل شده اما همواره کاخ سفید عنوان کرده این گزینه برایشان روی میز است.
اگرچه در این فرصت
مجال بررسی وضعیت سناریوی ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی طی سی سال گذشته
وجود ندارد، اما برای به دست آوردن تحلیلی مناسب از سرنوشت مواجهه واشنگتن-
تهران، نگاهی به چگونگی تعامل و مواضع کاخ سفید با جمهوری اسلامی ایران در
سه سال اخیر ضروری است.
تقریبا از ماههای نخست سال 1387 یعنی ماههای پایانی
ریاست جمهوری بوش دوم، گزینه تغییر رژیم و برخورد سخت با ایران، اولویت خود
را در سیاست خارجی ایالات متحده از دست داد. تغییر لحن خصمانه بوش به
زبانی دیپلماتیک، به رسمیت شناختن انرژی هسته ای صلحآمیز ایران و توقف
طرحهای حمله نظامی به کشور، از اتفاقات سال پایانی حضور بوش در کاخ سفید
بود.
این روند با وارد شدن اوباما به اتاق رییس جمهور آمریکا در کاخ
سفید تسریع و تقویت شد. چرا که یکی از شعارهای انتخاباتی اوباما در
رقابتهای ریاست جمهوری "گفتگو با ایران" بود و اوباما در اوایل حضورش به
عنوان رییس جمهور ایالات متحده، اولین نامه رییس جمهور آمریکا به رهبر
انقلاب را ارسال کرد که رهبر انقلاب پس از انتخابات باعبارت "...از
آن طرف نامه بنویسند، اظهار علاقه به روابط کنند، ابراز احترام به جمهورى
اسلامى بکننند، از این طرف این حرفها را بزنند. کدام را ما باور کنیم؟" از این نامه تعبیر کرده و بعدها نیز اخباری درباره نامه دوم اوباما و پاسخ رهبرانقلاب به وی منتشر شد.
اگرچه در ظاهر این اقدام به دلیل دیدگاه های شخصی
اوباما نسبت به شیوه برخورد با ایران انجام گردید، اما در واقع تغییر سیاست
خارجی امریکا پیش از به قدرت رسیدن وی انجام شده بود و در اولویتهای جدید
تعامل با ایران جای تقابل را گرفته بود.
زنجیره نفوذ ایران در حساس
ترین منطقه جهان که از فلسطین و لبنان تا سوریه و عراق را از یک سو و
افغانستان را در سوی دیگر فراگرفته بود، به همراه افزایش قدرت اقتصادی به
مدد بالا رفتن قیمت نفت، شور و پویایی دموکراتیک در آستانه انتخابات و
موقعیت ممتاز ایران در مقابل دیگر کشورهای متحد آمریکا در خاورمیانه از نظر
حقوق بشر، باعث شده بود تا محاسبات سیاست خارجی ایالات متحده، برخورد سخت
با جمهوری اسلامی و تلاش در جهت تغییر رژیم را سناریویی بی پشتوانه تشخیص
دهد. بر همین اساس حتی با وجود افشای تلویحی نامه اوباما توسط رهبر انقلاب و
مشروط کردن پاسخ این نامه به نمایش عملی حسن نیت ایالات متحده در برابر
ایرانیان، روند مثبت تداوم یافت.
با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن،
فضا برای ورود گسترده آمریکا به مسایل داخلی ایران از روشهای مختلف امنیتی،
حقوقی و اقتصادی فراهم بود، اما هیچ گاه حوادثی که در سوریه، لیبی و تونس
رخ داد، در ایران به وقوع نپیوست. کشتار وسیع متمرکز و هدفدار نیروهای
امنیتی و هوادار دولت که چندین مورد آن در سوریه اتفاق افتاد، در ایران به
وقوع نپیوست و آمار رسمی قربانیان هوادار دولت را در حوادث پس از انتخابات
چند نفر برآورد می شود.
آیا سیا، موساد یا اینتلیجنت سرویس تیم های
عملیاتی آماده در تهران و سایر نقاط کشور نداشتند که در شرایط التهاب پس از
انتخابات که مشابه سوریه با ترور تعداد قابل توجهی از نیروهای انتظامی و
امنیتی اقتدار نظام سوریه را در کنترل ناآرامی ها مخدوش کند و در شرایطی که
به دلیل حوادث غیرمنتظره پس از انتخابات و تمرکز سیستم امنیتی بر این
حوادث، اقدام به تروررهای سیاسی نظیر ترور دانشمندان هسته ای کند؟
پرونده ایران در شورای امنیت نیز تحت عنوان مسایل حقوق
بشر مورد پیگرد عملی و نتیجه بخشی قرار نگرفت و اقدام یکجانبه گروهی یا بین
المللی نظیر آنچه که در لیبی اتفاق افتاد، علیه ایران حتی طرح نیز نشد.
تحریم های اقتصادی در 6 ماهه پس از انتخابات که اوج حوادث بود، چندان تغییر
نکرد و اختلالاتی نظیر بلوکه شدن حسابها، قطع شدن سیستم برق و یا هرگونه
اخلال در اداره امور جاری کشور نیز رخ نداد.
این در حالی بود که عمق
چالش و خصومت میان ایران و غرب بسیار بیشتر از چالش میان حکومتهایی دیگر
مخالف آمریکا و غرب بود و ایالات متحده و کشورهای هم پیمانش به دلیل اینکه
اطمینان داشتند در صورت ورود جدی به موضوع تغییر نظام با ناکامی مواجه می
شوند، تصمیم گرفتند در حوادث پس از انتخابات ایران، تنها به بعد تبلیغاتی و
رسانه ای بسنده کرده در ظاهر وانمود کنند که به صورت جدی حامی معترضان و
اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند، اما در عمل وارد این چالش دامنه دار نشده و
به حمایت نرم از اپوزیسیون پرداختند.
با این حال به تدریج معادلات غرب به ویژه ایالات متحده
در قبال ایران تغییر کرد. پیشنهاد تبادل سوخت که در ایام انتخابات توسط
آمریکا و روسیه به ایران ارائه شده بود، با وجود تایید در توافق تهران از
سوی 5+1 اجرایی نشد. اعلام شد تحریمها از نیمه دوم سال 1390 سیر صعودی به
خود گرفته و بر شدت آن افزوده میگردد. کمتر نشانه مثبتی در موضوع جمهوری
اسلامی در مواضع و اظهارات مقامات آمریکایی دیده می شود و لحن اظهارت حتی
نسبت به ادبیات سال پایانی ریاست جمهوری بوش و علی رغم حضور دموکرات ها در
کاخ سفید نیز خصمانه تر شده است. همه شواهد و قرائن نشان از وقوع چرخشی
خزنده در سیاست خارجی ایالات متحده نسبت به ایران و در اولویت قرار گرفتن
مجدد برخورد سخت در کاخ سفید دارد.
امریکا و اروپا برای نخستین بار
موضوع حقوق بشر را در دستور کار تحریمها قرار دادند و پرونده ایران از
موضوع هسته ای به حقوق بشر نیز تعمیم یافت و این به معنای باز شدن جبهه
جدیدی علیه نظام در مجامع بین المللی می باشد.
به نظر می رسد رمز این چرخش را باید نه در داخل خاک ایران، بلکه در خاورمیانه جستجو کرد:
سه
سال قبل با شکست دو حمله پیاپی ارتش اسرائیل به لبنان و غزه، حزب الله و
حماس به صورت جدی تثبیت شده بودند و در عراق نیز جریان مخالف ایران چشم
انداز تاریکی داشت، وضعیت سوریه نیز در ثبات کامل قرار داشت و در مقابل
متحدان آمریکا با دو چالش دیکتاتوری و تزلزل روبرو بودند.
اما اکنون
از یک سو با تفاهم فتح و حماس در غیاب ایران، تلاش برای کاهش نفوذ جمهوری
اسلامی در فلسطین به زعم آمریکایی ها با نتایجی همراه بوده است، پرونده
ترور حریری چالش جدی برای حزب الله پس از پیروزی در جنگ 33 روزه شده، سوریه
التهابی بی سابقه در سی سال اخیر را تجربه می کند، حکومت مالکی در عراق
فاصه خود با واشنگتن را بیش از فاصله با تهران کاهش داده است. روشهای
ایالات متحده برای حل مساله افغانستان از طریق بخشی از طالبان در حال
اجراست، بنابراین حلقه های زنجیره هلال شیعی هریک با برنامهای مجزا در حال
کنترل می باشد.
از سوی دیگر با سرنگونی چهار دیکتاتور نظامی عرب، قذافی، بن علی، مبارک و صالح که دو تن از آنان سرنگون شده و دو تن دیگر آخرین هفته های حاکمیت لرزان را می گذرانند، نسیم دموکراسی در خاورمیانه وزیدن گرفته است و اگر تا سه سال گذشته جمهوری اسلامی تنها نظام دموکراتیک در میان کشورهای مهم منطقه به شمار می آمد و طبیعی بود پذیرش برخورد با چنین نظامی، آن هم در شرایطی که متحدان درجه اول آمریکا دارای مستبدترین نظامهای سیاسی و ناقض گسترده حقوق بشر توسط حکومت بودند، در افکار عمومی دشوار باشد، امروز انقلابهای دموکراسی خواه سرتاسر خاورمیانه را فرا گرفته است.
در کنار این عوامل بیرونی، شرایط داخلی ایران نیز تغییرات چشمگیری یافته است. فضای پرشور سیاسی 3 سال قبل در آستانه انتخابات 88، به فضای ملتهبی تبدیل شد که در غیاب اصلاح طلبان حتی اصولگرایان منتقد دولت نیز با برخوردهای سخت مواجه شدند، نفت یکصد دلاری که در دولت نخست احمدی نژاد بستر لازم برای رونق و هزینه های نامحدود دولت در سراسر کشور را فراهم می کرد، اکنون کفاف حفظ وضعیت موجود را نداده و دولت را ناگزیر به تهیه برنامه صرفه جویی اقتصادی برای کنترل هزینه ها می کند. پیامدهای تورمی طرح هدفمندی یارانه در کوچک کردن سبد خرید خانوار به تدریج بروز کرده و نارضایتی قشر حقوق بگیر که با وجود تورم رسمی 20 درصدی تنها ده درصد افزایش حقوق را شاهد بوده اند، به چشم می آید.
از سوی دیگر استفاده بی رویه از نمادهای دینی در فعالیتهای سیاسی و هزینه کردن از اعتقادات مذهبی برای پیشبرد اهداف توسط برخی، زمینه ساز دین گریزی در میان بخشی از جوانان شده است و این امر عامل تعصب دینی را که یکی از عوامل حفظ حکومت ایدئولژیک است را تضعیف کرده است. موارد فوق در کنار پارامترهای متعد دیگر موجب شده است در محافل تصمیم ساز دولتهای غربی به ویژه آمریکا، این تصور به وجود آید که رویای تغییر رژیم در ایران را هم اکنون می توان به عنوان یک برنامه برای آنها مورد مطالعه قرار داد اما هنوز یک مانع مهم دیگر در مسیر اجرایی شدن این برنامه قرار دارد.
تجربه انقلابهای عربی نشان داد پس از وقوع انقلاب
اسلامی در ایران که برای غرب به عنوان تغییری ناشناخته باقی ماند و هزینه
های بسیاری برای آنها به دنبال داشت، دولتهای آمریکا و اروپایی تا زمانی که
تصویر روشنی از آلترناتیو و جایگزین حکومت بعدی پیدا نکرده و نسبت به
تامین منافع آنها بیش از وضعیت موجود اطمینان حاصل نکنند، اجازه افتادن
انقلاب در سرازیری پیروزی را نمی دهند.
به درازا کشیدن انقلاب لیبی و
یمن به موازات رایزنیهای فشرده آمریکا برای طراحی ساختار حکومتی پس از
انقلاب است و پیروزی سریع و بدون مانع تراشی انقلابهای تونس و مصر نیز به
دلیل حفظ ساختار حکومتی قبلی و تنها تغییر در چهره ها با همراهی غرب انجام
شد. در این فهرست بحرین و سوریه نیز در شرایط گذار قرار دارند. در بحرین به
دلیل عدم اطمینان آمریکا به جهت گیری حکومت برخاسته از اکثریت شیعه و
میزان نزدیکی آن با ایران، با حکومت سرکوبگر همراهی می کند و در سوریه نیز
معادلات پیچیده ژئوپلیتیک مانع از تکرار نسخه لیبی برای حکومت اسد شده است.
بنابراین حل چالش آلترناتیو جمهوری اسلامی، آن هم در
جامعه ای که از یک سو مذهب قوی ترین جریان موجود در جامعه محسوب می شود و
در کنار قومیت های متنوع، ظرفیت تجزیه کشور را در غیاب حکومت مرکزی مقتدر
فراهم می کند، چشم انداز تاریک و نامعینی را تصویر می کند. به نظر می رسد
در شرایط کنونی آمریکا و متحدین اروپاییش در حال پیگیری دو برنامه موازی
برای فراهم کردن مقدمات اجرای سناریوی شوم ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی
هستند که مسئولان کشورمان هشدارهاش را داده اند.
مقدمه نخست تکمیل
پازل انقلابهای عربی می باشد که با سقوط حکومت بشار اسد در سوریه و متعاقب
آن قیچی کردن حزب الله در لبنان، اقدامات اجرا شده برای کنترل نفوذ ایران
در عراق کامل می شود و با توجه به شرایط افغانستان عملا دو بال هلال شیعی
به کنترل غرب در خواهد آمد. از سوی دیگر تلاش در جهت همگرایی، سازماندهی و
هدایت اپوزیسیون جمهوری اسلامی در جهت تولید گلخانه ای آلترناتیو جمهوری
اسلامی، دیگر برنامه ای است که با شتاب توسط سرویسهای اطلاعاتی آمریکا در
حال پیگیری است.
بنابراین همانگونه که برخی مسئولان ارشد اطلاعاتی
کشور از پیش بینی کرده اند، نیمه دوم سال جاری را باید آغاز اجرای پروژه
تلاش برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی دانست، اما در حالی که اکثر
پارامترهای بازی در اختیار حریف مقابل است، جمهوری اسلامی چگونه می تواند
این سناریوی را ناکام گذارد؟ این موضوعی است که در آینده به آن خواهیم
پرداخت.
به نظر من شما روانتان را درگیر توهمات یا تندرویها بعبارتی دنیا طلبی کرده اید.
از خدا بخواهید به شما روان سالم ، نفس مطمئنه و درک و صداقت دهد
نه اینکه از خدا بخواهید عضو گروهی خاص باشید یا طرفدار نظام باشید یا مثلا وبلاگ نویس متکی به حرفهای سیاسی طرفدار نظام باشید
بلکه ما یک نظام بیشتر نداریم و آنهم نظام و قانون عدل الهی که در آن هر کسی ریا کند هرکسی دروغ بگوید هرکسی خون بریزد آخرش دستش رو میشه
چقدر عوام فریبی کردند تا حالا چقدر دروغ چقدر...
کدام تند روی اجازه دهیم ده هاگروه ملی گرا سکولار تجزیه طلب وهابی بهئی و .. که هیچ کدام باهم اشتراک فکری ندارند در مورد کشورمان تصمیم بگیرند این تند روی نیست
ایا این روان سالم است چطور اگر مخالف نظام باشیم نقد نمیشویم اما اگر از نظام دفاع کنیم توهم داریم
یا علی
سلام همسنگر.خداقوت.
من که چندان به این مطالب ذکر شده ی اینجا اعتقاد ندارم ، و موضوعات خیلی خیلی حادتر از واقعیت و به نفع غرب ، مطرح شده و اصولاً ما رو در یک شرایط بحرانی مجسم کرده که از تمام جناح ها ما محکوم به شکست در برابر آمریکاییم به خصوص اگر سیاست مبارزه سخت رو در پیش بگیرن، اما من مطمئنم آمریکا هرگز جرأت اینکار رو نداره و ما هم از قدرت نظامی خیلی خوبی برخورداریم و به لطف خدا روز به روز بر این قدرت افزوده میشه و همین مایه ی ترس دشمن از این اقدام میشه.
خدا ما را بس است.
ان حزب الله هم الغالبون
یاعلی
با ولایت زنده ایم، تا زنده ایم، رزمنده ایم