فتنه اخر :
منتظری و صانعی تلاش میکنند در این نافرمانی مدنی برای کارکنان حکومت دلیلتراشی کرده و سندی شرعی برای آن دست و پا کنند. تلاش آنان این بود که برای مخاطبان خود جا بیندازند که مقابله با آشوبگران "حرام " است و ...
منتظری و صانعی تلاش میکنند در این نافرمانی مدنی برای کارکنان حکومت
دلیلتراشی کرده و سندی شرعی برای آن دست و پا کنند. تلاش آنان این بود که
برای مخاطبان خود جا بیندازند که مقابله با آشوبگران "حرام " است و همراهی
کردن با آنان "ثواب " دارد.
برای واکاوی حوادث و فتنه پس از انتخابات
دهمین دوره ریاست جمهوری 88 برآنیم که ساختار، شاکله و اهداف مسببین این
غائله که هزینههای گزاف مادی و معنوی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی در بر
داشتهاند را مورد بررسی قرار دهیم. از همین رو پس از بررسی " شکلگیری و
برخی مؤلفههای ایدئولوژی تجدیدنظرطلبان "، "راهبرد تبلیغاتی و گفتمان
انتخاباتی میرحسین موسوی "، "گفتمان محمود احمدینژاد از انتخابات نهم تا
دهم ریاستجمهوری "، "بررسی نتیجه انتخابات دهم ریاست جمهوری با روش "تحلیل
گفتمانی " و "شواهد آگاهی جبهه دوم خرداد از سلامت انتخابات " به فصل هفتم
یعنی "شورش بر جمهوریت " میپردازیم:
روشهای رادیکالیسم سبز برای پیشبرد آنارشیسم مخملی
در
ادامه این فصل به نگارش مختصر مهمترین روشهای به کار گرفته شده
"رادیکالیسم سبز " برای پیشبرد هدف انقلاب مخملی میپردازیم تا پس از
آشنایی اجمالی با راهبردها و ایدئولوژی این جبهه رفتار سیاسی آنان را تبیین
کنیم. این رفتارها با راهبردها و ایدئولوژیهای انقلاب مخملی و از جمله
جین شارپ که پیشتر بیان کردیم به طور کامل انطباق داشت.
1. انتشار بیانیههای تند سیاسی در جهت عدم پذیرش نتیجه انتخابات، دعوت به تجمعات غیرقانونی و تهییج عواطف عمومی
در
روزهای پس از انتخابات بیانیهها و نامههای سرگشاده فراوانی از سوی
شخصیتهای جبهه دوم خرداد و احزاب آن منتشر شد که صرفنظر از برخی تفاوتهای
جزئی همگی یک محور تبلیغاتی را القا میکردند. تکرار ادعای تقلب، ابطال
انتخابات، اصرار بر ادامه تجمعات، دعوت به نافرمانی گسترده و زدن اتهامات
فراوان به نظام جمهوری اسلامی در برخورد با آشوبگران مهمترین محور
تبلیغاتی این نوشتهها بود.
به طور نمونه، آقای منتظری که پس از
شرکت در انتخابات در روز 22 خرداد گفته بود: "کاندیداها توجه دارند که ملت
یک رئیسجمهور بیشتر نمیخواهد، یک نفر که از میان کاندیداها با آراء ملت
انتخاب شد کاندیداهای دیگر که به عنوان رقیب بودند قهر نکنند، بالاخره کشور
خودشان است، و همه جای دنیا رسم است که یک نفر که به عنوان رئیسجمهور
انتخاب میشود رقبای دیگر فوراً به این انتخاب تبریک میگویند. "(1) وی پس
از انتخابات و در روز 26 خرداد بیانیهای صادر کرد که در آن آمده بود: "با
اعلام نتایجی که هیچ عقل سلیمی آن را نمیپذیرد و براساس شواهد موثق
تغییرات عمدهای در آرای مردم داده شده است و به دنبال آن در پی اعتراض
برخی از اقشار مردم به این نحوه عملکرد ... در جلوی چشم جهانیان و در حضور
دوربینهای خبرنگاران داخلی و خارجی به جان فرزندان این مردم و این مملکت
افتاده و با شدت و خشونت کامل با زنان و مردان بیدفاع و دانشجویان عزیز
برخورد کرده و آنها را سرکوب و مضروب و دستگیر نمودند... به همه مسئولان و
دستاندرکاران و همچنین به مأمورین نظامی و انتظامی توصیه میکنم دین خود
را حفظ و آن را به دنیای دیگران نفروشند و توجه کنند که عبارت "المأمور
معذور " در پیشگاه خداوند متعال به هیچوجه پذیرفته نیست... "(2)
منتظری
در سوم تیر نیز بیانیه دیگری صادر میکند و ضمن آن که حکومت را به خشونت
متهم میکند و از آن میخواهد که به اینگونه رفتارها خاتمه دهد، کشتگان
رادیکالیسم سبز در آشوب آفرینیهای این جبهه را "شهید " مینامد. وی همچنین
توصیه میکند که هیأتی بیطرف تشکیل شود تا انتخابات اخیر را به سرانجامی
قابل قبول برسانند.(3)
منتظری در روزها و ماههای بعد نیز همین
مواضع را در برخی نوشتههای خود اتخاذ میکند، هر چند که در برخی از این
نوشتهها، ادبیات نگارش با آنچه که از وی سراغ داریم متفاوت بود. به هر
حال، اصرار فعالان سیاسی جبهه تجدیدنظرطلب به استفاده ابزاری از دین و به
میدان کشاندن همه نیروهای اجتماعی خویش و از جمله آقای منتظری که در بستر
بیماری به سر میبرد به این موارد محدود نشد و در ماههای بعد نیز ادامه
یافت. در این میان شاید پرسشهای به ظاهر فقهی کدیور از وی از سایر موارد
مهمتر باشد. پرسشهایی جهتدار که گرچه به ظاهر پاسخهای مفهومی را در پی
داشت اما در آن وضعیت معلوم بود که جبهه تجدیدنظر طلب چه کسانی را مصادیق
این جملات میداند. در واقع هدف از این پرسش و پاسخ مشروعیتزدایی از
مسئولان کنونی جمهوری اسلامی بود. همان هدفی که در عبارات گذشته محسن کدیور
مشاهده کردیم. تاریخ این پرسش و پاسخ به روزهای 14 تا 17 تیرماه 1388 باز
میگردد. اگر بخواهیم با ادبیات و آموزههای بشیریه سخن بگوییم هدف، تشدید
"بحران مشروعیت " بود؛ همان طور که خود بشیریه نیز به بیشتر شدن فعالیتها و
موضعگیریهای منتظری اصرار داشت.
سوء استفادههای صانعی از کسالت منتظری
گرچه
وضعیت جسمانی منتظری اجازه نمیداد بیش از این وارد حوادث پس از انتخابات
شود، اما یوسف صانعی که از او جوانتر بود تلاش کرد این خلأ را پر کند. هر
چند که صانعی هیچگاه به لحاظ علمی قابل مقایسه با منتظری نبوده است و حتی
مرجعیت دینی او نیز از همان روزهای نخست، محل تردید بود، اما رسانههای
تجدیدنظرطلب برای آن که خود را دارای پشتوانههای مذهبی نیز نشان دهند تلاش
و هزینههای فراوانی کردند تا او را "آیتالله العظمی " خطاب کنند. گرچه
همواره این دلنگرانی وجود داشته است که این القاب رنگ سیاسی گرفته ممکن
است به مقام قابل احترام مرجعیت دینی آسیبهایی را وارد کند، اما مواضع
قابل تأمل صانعی در دوره پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری که در نهایت به
توهین بسیار تکان دهنده وی به رئیسجمهور کشور منتهی شد همگی موجب شدند که
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم وی را دارای صلاحیتهای مرجعیت دینی نداند.
صانعی: اگر در نظام دو متدین داشته باشیم قطعاً یکی از آنها موسوی است
صانعی
نخستین بیانیه خود را بعد از انتخابات در قالب جوابیه به نامه موسوی صادر
کرد. صانعی که پیش از انتخابات موسوی را در قیاس با امام خمینی "یک ذخیره
الهی " اعلام کرده بود و گفته بود "اگر در نظام دو متدین داشته باشیم قطعاً
یکی از آنها مهندس موسوی است "(4) در جواب نامه موسوی نوشت: "نامه
دردمندانه، انسانی، اسلامی و ایمانی جنابعالی را دریافت کردم، امید آن
داشتم که انتخاب شما با کولهباری از تجربه و تعهد و دعای امام امت
(سلامالله علیه) و یاران باوفایش، شادی مردم فهیم و آگاه ایران اسلامی را
دو چندان کند، اما صد افسوس که چنین نشد. یقین بدانید که احقاق حقوق و
احترام به رأی مردم و صیانت از انتخابات آگاهانه ملت که در متن نامه شما به
خوبی نمایان است تنها از طریق آگاه نمودن همه انسانها و ادامه آن
امکانپذیر است. "(5)
فتوایی که بوی انقلاب مخملی میدهد
در
واقع اتفاقی که جبهه تجدیدنظرطلب را رادیکالتر کرد و امواج آن بر دیگران
نیز اثرگذاشت تجمع غیرقانونی 25 و 30 تیر بود که علاوه بر آن که توهم
پیروزی را برای این جبهه به وجود آورد همچنین به خشونتها دامن زد. این
وضعیت، روحانیانی مانند صانعی را هم احساسیتر ساخت، به گونهای که آثار
این هیجانات را حتی در قلم و نحوه نگارش آنان هم میتوان پیدا کرد. به طور
مثال، صانعی در بیانیه خویش در 12 تیر با تغییری محسوس نسبت به نامه گذشته
چنین مینویسد: "در روزهای گذشته همگان شاهد حمله به دانشگاهها و
خوابگاههای دانشجویان و ضرب و جرح، قتل و به زندان افکندن عده زیادی از
فرزندان این مرز و بوم بودهایم تا جایی که در آمار رسمی خبر از کشته شدن
حدود بیست نفر و زندانی شدن بیش از هزار نفر داده شده است و همچنین شاهد
پخش اعترافات برخی از زندانیان در رسانههای انحصاری بودهایم... لکن نباید
اینگونه ظلمها، آزار و اذیتها، ترفندها، مکرها، دروغها و ... موجب یأس و
ناامیدی در راه احقاق حق شرعی و قانونی و حاکمیت مردم بر سرنوشتشان گردد؛
چون علاوه بر آن که ناامیدی از رحمت خداوند خود از معاصی و گناهان کبیره
است، خلاف وعده نصر و پیروزی قرآن به مسلمانان نیز میباشد که "الا اِنَّ
نصراللهِ قریبٌ "... در پایان به تمام نیروهایی که باید حافظ نظم و جان و
مال و ناموس مردم باشند تذکر میدهم که هیچ فرمان و دستوری نمیتواند مجوز و
عذری برای تجاوز به حقوق مردم- که حرام و معصیت و ذنب لایغفر است- گردد که
"لاطاعه لمخلوق فی معصیه الخالق ". چه رسد به آن که موجب ضرب و جرح و یا
قتل گردد که مستوجب خذلان دنیوی و عذاب اخروی است. "
اگر به عبارت
آخر این بیانیه توجه کنیم درمییابیم این توصیه که همان بند نافرمانی مدنی
در نیروهای دولتی و انتظامی است که براساس اعتقادات و ایمان به نظام ولائی
عمل میکنند، از مهمترین روشهای انقلاب مخملی به شمار میآید. مخاطب ساختن
چنین نیروهایی که در بیانیههای موسوی و منتظری و... هم مشاهده میشود در
حقیقت گام نهادن در راه ایجاد "بحران اقتدار " است، تا حکومت با نافرمانی
پرسنل خود اقتدار حاکمیت را از دست بدهد. به عبارت دیگر منتظری و صانعی
تلاش میکنند در این نافرمانی مدنی برای کارکنان حکومت دلیلتراشی کرده و
سندی شرعی برای آن دست و پا کنند. تلاش آنان این بود که برای مخاطبان خود
جا بیندازند که مقابله با آشوبگران "حرام " است و همراهی کردن با آنان
"ثواب " دارد.
نظیر این نوشتهها را در بیانیههای افراد دیگر
وابسته به این جبهه و احزابی مانند حزب مشارکت، مجمع روحانیون، حزب
کارگزاران سازندگی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی میتوان مشاهده کرد. اما
به دلیل شباهت این بیانیهها به یکدیگر از ذکر موارد دیگر صرفنظر کرده و
به همین مقدار بسنده میکنیم.
2. دعوت به تجمع و تظاهرات با علم به اینکه اردوکشیهای غیرقانونی به آشوب و درگیری میانجامد
چنان
که پیشتر نیز در مبحث تئوری انقلابهای مخملی مشاهده کردیم فراخوانی برای
تظاهرات و اردوکشیهای خیابانی از مهمترین ابزار این انقلابها به شمار
میرود. رادیکالیسم سبز که پیش از انتخابات این روش را تجربه کرده بود، پس
از انتخابات نیز بر این روش اصرار فراوانی داشت. آنها در روزهای نخست که
مناسبت تاریخی برای بسیج اجتماعی وجود نداشت، برای آن که به قانون گریزی
متهم نشوند ابتدا فراخوان نیرو میکردند و مکان و زمان تجمع را اعلام
میکردند و سپس چند ساعت مانده به تجمع آن را به طور صوری و ظاهری لغو
میکردند. نمونه این موارد، تجمع 30 خرداد است که از خشونتبارترین این
اغتشاشات بود. در واقع تظاهرات شنبه 30 خرداد در فردای روزی که رهبر انقلاب
در نماز جمعه حضور یافت تا با کلام و رهنمودهای خود آرامش را به جامعه
باز گرداند، کاملاً قابل تأمل به نظر میرسد.
این تجمعات و اردوهای
خیابانی تا جایی ادامه یافت که جمعیت اولیه حاضر به همراهی بود. به عبارت
دیگر، پایان این اردوها خارج از دست رهبران رادیکالیسم سبز بود. به رغم
آنکه تصمیمگیرندگان جبهه تجدیدنظرطلب تمایل داشتند وضعیت به وجود آمده در
روزهای 25 و 30 خرداد را ادامه بدهند و دوباره از همان روشها برای فراخوان
مردمی بهره بردند، اما دیگر از آن جمعیت اولیه که بسیاری به فریب خویش پی
برده بودند خبری نبود. در دو هفته اول، محور اصلی بیانیهها برای اردوکشی
ادعای تقلب در انتخابات بود و روزهایی هم که تعیین میشد دارای مناسبت
تاریخی نبود؛ اما در هفتههای بعد از آن که ادعای تقلب لوث شده بود، شورای
نگهبان نتیجه نهایی انتخابات را تأیید کرده بود و دیگر جایی برای ادامه آن
وضعیت وجود نداشت، توسل به شعارهای به ظاهر دمکراسیخواهانه به محور اصلی
بیانیهها برای فراخوان عمومی تبدیل شد. در این دور جدید برای آن که
بتوانند در بسیج نیرو موفق باشند به تعیین مناسبتهای تاریخی و برخی روزهای
خاص که در تقویم ایران معاصر معنا دارد، روی آوردند. آنان در وضعیت جدید
با دو هدف متفاوت رو به رو بودند؛ از یک طرف همچنان در پی فرصت برای
دستیابی به وضعیت شبه انقلابی بودند؛ و از سوی دیگر چون امکان رسیدن به این
هدف را ممکن نمیدانستند، اردوهای خیابانی را بیشتر با هدف تثبیت
رادیکالیسم سبز انجام میدادند. اما نکته قابل توجه اینجا بود که چون
گروههای مختلفی، از اپوزیسیون گرفته تا سازمانهای تروریستی، در تشکیل این
تجمعات و آشوبها نقش داشتند، اداره و کنترل تجمعات در دست شخص یا گروه
خاصی نبود. لذا رفتار و شعارهای متفاوتی هم در این تجمعات و آشوبها مشاهده
شد.
"مرگ بر روسیه "؛ شعار کشورهایی که انقلاب رنگی در آنها صورت گرفتهاست
نکته
طنزآمیز در این تجمعات سر دادن شعارهایی مانند "مرگ بر روسیه " و "مرگ بر
چین " بود. از آنجا که در کشورهایی که انقلاب رنگی در آنها رخ داد یکی از
شعارهای اصلی، شعار "مرگ بر روسیه " بود افراد وابسته به رادیکالیسم سبز
نیز تلاش کردند از این شعار بهره ببرند. آنها توجه نکردند که دلیل سر دادن
این شعار در کشورهای بازمانده از بلوک شرق به دلیل سلطه امپریالیستی و نفوذ
روسیه بر آن کشورها بوده است و ارتباطی با ایران که کشور مستقلی است و
شعار نه شرقی و نه غربی از اصول راهبردی آن بوده است، ندارد. در ایران،
روسیه نیز از جمله دولتهایی بیگانه است که در نهایت همتراز دولتهای
انگلیس و آمریکا محسوب میشود. در روابط خارجی ایران با روسیه مسئلهای که
اهمیت دارد، تأمین منافع ملی است نه چیزی بیش از آن. شعار مرگ بر روسیه نه
به جایی بر میخورد و نه در جامعه ایران جذابیتی تولید میکرد. اما این
شعار یک مطلب دیگر را هم روشن میساخت. این مطلب را که در پسِ این تجمعات
اراده برخی دولتهای بیگانه نیز وجود دارد که از تعامل و روابط گسترده
ایران و روسیه ناراضیاند. دولتهایی که خود را رقیب روسیه میدانند و از
"سیاست خارجی نگاه به شرق " ایران متضرر شدهاند. دولتهایی که سالهاست در
ایران علیه آنان شعار داده میشود و آنها ترجیح میدادند این شعارها علیه
روسیه نیز صورت بگیرد تا او نیز بینصیب نماند. آبشخور این شعار با شعار
دیگر "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران "یکی بود. یعنی دولتهایی که در
طول چهار سال گذشته از رشد نهضت اسلامی در خاورمیانه و جهان ناراضی بودند و
یکی از دلایل مهم موفقیت جریانهای اسلامی در کشورهای منطقه را روی کار
آمدن دولت نهم میدانستند. آنها تلاش میکردند با حذف احمدینژاد از ریاست
جمهوری روند رو به رشد بیداری اسلامی را متوقف سازند. تلاشهای چند سال
گذشته دولتهای غربی برای مقابله با جریانهای اسلامی در منطقه جواب نداده
بود و آنها این بار در پی آن بودند که با دگرگونی در تحولات ایران از توسعه
جریانهای اسلامی جلوگیری کنند. اما با پیروزی دوباره احمدینژاد،
بهرهگیری از روش انقلاب مخملی مورد توجه قرار گرفت و در این میان تلاش شد
با مطرح کردن شعارهایی از جنس شعارهای بالا سیاست همگرایی جهان اسلام و
اتحاد اسلامی را در شرایط اوج اقتدار و تأثیرگذاری و نفوذ انقلاب در
مناسبات سیاسی خاورمیانه با چالش مواجه سازد. آنچه که میتوانست برای تغییر
رفتار ایران در سیاست خارجی از منظر دولتهای غربی مطلوب باشد، درونی نشان
دادن این شعارها و استفاده از گروههای فشار داخلی بود، که اینچنین در
تجمعات رادیکالیسم سبز، ظهور مییافت. این حرکت گواه استدلال سران غرب و
صهیونیسم بود که ادعا میکردند مبارزه با اسرائیل و سلطه استکباری آنها
خواست حاکمان ایران است و نه ملت ایران.
نقش گذر ایام در افزایش غلظت شعارها و شفافیت ماهیت فتنهگران
با
گذر زمان گرچه از دامنه آشوبها کاسته میشد و در فراخوانی عمومی جمعیت
اندکی شرکت میکرد، اما بر غلظت شعارها افزوده میشد و ماهیت براندازانه آن
آشکارتر میشد. در حوادث 16 آذر که با توهین این جمعیت به تصویر امام
همراه بود، زمینههای قیام عمومی علیه رادیکالیسم سبز در سراسر کشور فراهم
شد. این رفتار نمادین تمام پنهانکاریهای این جبهه را که برای مقابله با
جمهوری اسلامی در پشت نام امام خمینی(ره) سنگر گرفته بود آشکار کرد.
دقیقاً به همین دلیل بود که این جبهه بیش از آن که از اقدام تند اعضای خود
ناخشنود شود، از اطلاعرسانی رسانه ملی و پخش برخی تصاویر عصبانی بود.
زیرا آنان میدانستند که پخش این تصاویر افسانه "خط امامی " بودن مدعیان را
با تردید جدی مواجه میسازد. با برداشته شدن نقاب از چهره این جبهه سیاسی
دیگر شعارهای "خط امامی " و "اسلام ناب محمدی " موسوی جای خود را به شعار
علیه اصل ولایتفقیه و امام خمینی میداد و با حذف "اسلام "، شعار "جمهوری
ایرانی " به جای "جمهوری اسلامی "نشست.
گرچه جبهه تجدیدنظر طلب
تمام تلاش خود را بیست روز بعد انجام داد، تا در روز عاشورای حسینی کار را
یکسره کند، اما این تجمعها و فراخوانها نتیجه معکوسی داد و خشم عمومی
علیه آنان را برانگیخت. نارضایتی عمومی از رفتار این جبهه که در قیام 9 دی
به شیواترین شکل تجلی یافت در 22 بهمن 88 نیز تکرار شد. در این روز
رادیکالیسم سبز بیکار نماند و به هواداران خود اعلام کرد که با لباس و
پوشش نمادین در این راهپیمایی ملی شرکت کنند تا با بهرهگیری از فرصتها و
روش انقلاب اسلامی با آن مبارزه کنند. اما 22 بهمن روز شکست کامل
برنامههای این جبهه بود و برای نخستین بار پس از فراخوان عمومی برای بسیج
تودهای از سوی این جبهه هیچ اتفاقی نیفتاد و راهپیمایی سراسری 22 بهمن با
شکوه هر سال برگزار شد و بدین ترتیب دفتر آشوب آفرینیهای این جبهه در 22
بهمن 88 بسته شد.
سردرگمی فتنهگران در اظهار نظرهای غیر کارشناسی
شکست
پروژه "اسب تروا " در روز 22 بهمن که مطابق آن قرار بود وابستگان
رادیکالیسم سبز با ظاهری معمولی و بدون نمادهای سبز به میدان آزادی بیایند و
سپس در هنگام سخنرانی رئیسجمهور، نمادهای خود را نمایش دهند و شعارهای
ساختارشکن سر بدهند، موجب اختلاف در میان رهبران رادیکالیسم سبز به ویژه
بخش خارجنشین آن شد. این اختلافها حتی به اهانت به یکدیگر انجامید و بیش
از همه گریبان مهاجرانی را که طرح پیشنهادی از سوی او ارایه شده بود گرفت.
مهاجرانی این طرح را چند روز پیش از 22 بهمن و در سایت اینترنتی "جرس " که
وی به همراه محسن کدیور و فاطمه حقیقتجو با هدف به دست گرفتن رهبری
رادیکالیسم سبز راهاندازی کرده بود، مطرح ساخته بود. به دنبال شکست این
طرح، بسیاری از کاربران اپوزیسیون انقلاب اسلامی در رسانههای خود به
فحاشی به مهاجرانی و طرح پیشنهادی وی پرداختند. این سایتها همچنین
مهاجرانی و سایت جرس را علت ریزش هواداران رادیکالیسم سبز دانستند.
مهاجرانی نیز در واکنش به این اعتراضات، اعضای این جریان را "عصبی " و
"احساسی " خواند و آنها را "همچون کف بر سطح آب " نامید. او به طور ویژه از
محسن سازگارا یاد کرد و ضمن آن که او را عامل "سرخوردگی " و "یأس " این
جریان دانست، در وبلاگ شخصی خود نوشت: "برخی گمان میکردند در روز 22 بهمن
نظام جمهوری اسلامی سقوط میکند و آن برخی، جشن پیروزی برگزار میکنند و به
سرعت در مناصب قدرت قرار میگیرند و به تعبیر خودشان آکسیون نهایی انجام
میشود. " مهاجرانی که از اهانتهای رادیکالیسم سبز به خویش ناخشنود به نظر
میرسید در نقد افرادی نظیر سازگارا مینویسد: "این دوست ما به گونهای
سخن میگوید که انگار اکسیون آخر همین امشب اتفاق میافتد. برخی جوانها هم
که چنان حرفهایی را باور میکنند وقتی با واقعیتهایی رویارو میشوند که
از جنس دیگری است، یأس و دلمردگی وجودشان را فرا میگیرد و از کوره به در
میروند و اتفاقاً با منطق و ادبیاتی که هیچ نسبتی با جنبش سبز ندارد و
بیشتر متأثر از کیهان است، سخن میگویند... جنبش سبز یک پوسته عصبی احساسی
دارد که گهگاه بروز میکند. این جریان مثل کف عرصه رودخانه را میپوشاند و
اندکی بعد فرو مینشیند. "(6)
روایتی از چهارشنبهسوری 88
البته
آشوبطلبان معتقد بودند که هنوز مجال تداوم اغتشاشات وجود دارد و آنها به
آخر راه نرسیدهاند. به این دلیل شکست خویش در روز 22 بهمن را به مسائلی
چون فضای امنیتی و ترس هواداران خود از حضور در راهپیمایی نسبت دادند. با
این توجیه آنها سعی کردند بخت خویش را در چهارشنبه سوری آخر سال نیز
بیازمایند. لذا یکبار دیگر تمامی سایتها، ماهوارهها و تحریک و تشویقها و
همچنین آموزشهای عملیاتی به کار افتاد و شعار "هر موتورسیکلت یک بوته آتش
" برای خطدهی به اغتشاشگران سر داده شد. بنا بود اگر به وسایل نقلیه پلیس
دست نیافتند، ولو از موتورهای اسقاطی استفاده کنند و از سوختن آن عکس و
فیلم تهیه کنند و برای رسانههای خارجی و طرفداران رادیکالیسم سبز بفرستند.
سیاست این جبهه به اقتضای مراسم چهارشنبهسوری که به طور سنتی در تمام
محلهها برگزار میشود این بود که تجمعات خویش را کوچک و در محلهها
پراکنده سازند تا نیروی انتظامی توان مقابله با آن را نداشته باشد. با وجود
این تلاشها، در نهایت چهارشنبه سوری سال 88 به کمحادثهترین و
بیحاشیهترین چهارشنبههای آخر سال تبدیل شد.
ادامه دارد.....
* پی نوشتها در کتاب مذکور موجود است
منبع: کتاب شورش اشرافیت بر جمهوریت